English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
alternate یک درمیان امدن متناوب
alternated یک درمیان امدن متناوب
alternates یک درمیان امدن متناوب
Other Matches
alternated متناوب کردن متناوب بودن
alternate متناوب کردن متناوب بودن
alternates متناوب کردن متناوب بودن
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
periodic stock check کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
tween درمیان
in between درمیان
midst درمیان
amid درمیان
betwixt درمیان
between درمیان
twixt درمیان
amidst درمیان
alternate یک درمیان
alternated یک درمیان
altern یک درمیان
alternates یک درمیان
every other d. یک روز درمیان
every other day یک روز درمیان
enclose درمیان گذاشتن
encloses درمیان گذاشتن
double space یک خط درمیان نوشتن
interjects درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
enclosing درمیان گذاشتن
interject درمیان انداختن
interlucent درمیان درخشنده
d. about یک روز درمیان
affiliating درمیان خودپذیرفتن
amidships درمیان کشتی
Among the people . درمیان مردم
affiliates درمیان خودپذیرفتن
Every other day . On alternate days . یکروز درمیان
affiliate درمیان خودپذیرفتن
Every three days . سه روز درمیان
affiliated درمیان خودپذیرفتن
among درمیان درزمرهء
triple space دو خط درمیان کردن
amid ships درمیان کشتی
adopt درمیان خود پذیرفتن
adopting درمیان خود پذیرفتن
midship واقع درمیان کشتی
mediating درمیان واقع شدن
mediates درمیان واقع شدن
adopts درمیان خود پذیرفتن
mediated درمیان واقع شدن
across ازاین سو بان سو درمیان
mediate درمیان واقع شدن
medially چنانکه درمیان باشد
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
cross file یک درمیان در دو جهت قراردادن
intermediate درمیان اینده مداخله کننده
storage interleaving درمیان انباره جای دادن
mediating واقع درمیان غیر مستقیم
in :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- :درمیان گذاشتن جمع کردن
mediated واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
mediates واقع درمیان غیر مستقیم
break in درمیان صحبت کسی دویدن
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
mediate واقع درمیان غیر مستقیم
pierglass اینه قدی درمیان دوپنجره
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
epenthesis الحاق حرفی درمیان کلمه
ruderal روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to get in a word edgeways سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
bass viol ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to run the gauntlet درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to put in درمیان اوردن نقل قول کردن
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
endobiotic زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
triggerman ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intra پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intercurrent مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intervale پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
periodic متناوب
intermittent متناوب
alternating متناوب
continual متناوب
interrupted متناوب
intremittent متناوب
intermissive متناوب
altern متناوب
spotty متناوب
quadrages imal وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
intermittently بطور متناوب
flows حرکت متناوب
alternate track شیار متناوب
alternated تعویض متناوب
flowed حرکت متناوب
alternate تعویض متناوب
alternating copolymer همبسپار متناوب
off and on بطور متناوب
periodic duty کار متناوب
work interval کار متناوب
alternating arc قوس متناوب
periodic متناوب پریودیک
jerky تشنجی متناوب
AC برق متناوب
alternative current جریان متناوب
alternates تعویض متناوب
gating قطع متناوب
intermitter متناوب کننده
intermittent reception موجگیری متناوب
intermittent error خطای متناوب
intermittent current جریان متناوب
flow حرکت متناوب
interchanging متناوب ساختن
interchanges متناوب ساختن
interchanged متناوب ساختن
staggers متناوب تردیدداشتن
staggering متناوب تردیدداشتن
stagger متناوب تردیدداشتن
interchange متناوب ساختن
interval exercises تمرینهای متناوب
keying قطع متناوب
differential compaction تراکم متناوب
peal طنین متناوب
alternating stress تنش متناوب
alternators متناوب ساز
alternator متناوب ساز
spasmodic efforts کوشش متناوب
alternating quantity کمیت متناوب
alternating current جریان متناوب
fluctuating load بار متناوب
alternating perspective نمای متناوب
relief interval استراحت متناوب
alternating load بار متناوب
alternative reinforcement تقویت متناوب
pealed طنین متناوب
alternating field میدان متناوب
pealing طنین متناوب
peals طنین متناوب
canoness زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
alternating current motor موتور جریان متناوب
alternator مولد جریان متناوب
variation نوسان متناوب پراکندگی
variations نوسان متناوب پراکندگی
three phase alternating current جریان متناوب سه فازه
power of alternating current توان جریان متناوب
intermittent rating کار اسمی متناوب
implusive discharge تخلیه غیر متناوب
industrial alternating current جریان متناوب صنعتی
alternator دینام جریان متناوب
reciprocating دارای حرکت متناوب
alternators دینام جریان متناوب
alternating current instrument سنجه جریان متناوب
rectification of an alternating current یکسوکنندگی جریان متناوب
alternating current generator مولد جریان متناوب
alternating current circuit مدار جریان متناوب
alternating current magnet مغناطیس جریان متناوب
alternating axis of symmerty محور تقارن متناوب
alternators مولد جریان متناوب
intermittent rain بارش متناوب باران
magnitude of alternating current دامنه جریان متناوب
alternating stress test ازمایش تنش متناوب
forced alternating current جریان متناوب فشرده
free alternating current جریان متناوب هرز
single phase alternating current جریان متناوب یک فازه
load reversal دوره بارگذاری متناوب
diagonal flow compressor کمپرسور با جریان متناوب
gophers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofers کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
magneto bell زنگ اخبار جریان متناوب
high frequency alternating current جریان متناوب فرکانس بالا
impedance مقاومت جریان متناوب امپدانس
cycled بصورت متناوب فاهر شدن
multiphase alternating current جریان متناوب چند فازه
symmetrical alternating quantity کمیت متناوب متقارن نامتوازن
cycle بصورت متناوب فاهر شدن
welding altrnator مولد جوش جریان متناوب
synchronous alternator مولد جریان متناوب سنکرون
cycles بصورت متناوب فاهر شدن
impedance مقاومت صوری برق در برابرجریان متناوب
initial alternating short circuit curren جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
torose استوانهای شکل ودارای برجستگیهای متناوب
alternator دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
systaltic منقبض ومنبسط شونده بصورت متناوب
alternators دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
inter laminate [در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
interlaminate در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
clocks دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inverter وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
invisible مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
capacitor start induction motor موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
stroboscope وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com