Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
Search result with all words
design heuristics
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
Other Matches
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
instruction
راهنمایی
instructions
راهنمایی
orientate
راهنمایی
orientating
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
guidance
راهنمایی
orientation
راهنمایی
orientates
راهنمایی
leading
راهنمایی
admonition
راهنمایی
steerage
راهنمایی
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
misdirection
راهنمایی غلط
misguide
بد راهنمایی کردن
redirection
راهنمایی مجدد
lighted
چراغ راهنمایی
herald
راهنمایی کردن
heralded
راهنمایی کردن
light
چراغ راهنمایی
heralding
راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن
lightest
چراغ راهنمایی
instructions
راهنمایی کردن
directing
راهنمایی کردن
aims
مراد راهنمایی
marshaling
راهنمایی کردن با
pilotage
راهنمایی کشتی
marshaled
راهنمایی کردن با
marshal
راهنمایی کردن با
guided
راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن
aim
مراد راهنمایی
traffic light
چراغ راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
marshalled
راهنمایی کردن با
marshals
راهنمایی کردن با
heralds
راهنمایی کردن
admonitions
تذکر راهنمایی
conduce
راهنمایی کردن
main
ی تر راهنمایی میکند
airt
راهنمایی کردن
lead
: راهنمایی رهبری
educational guidance
راهنمایی اموزشی
instruction
راهنمایی کردن
leads
: راهنمایی رهبری
traffic lights
چراغ راهنمایی
vocational guidance
راهنمایی شغلی
guidable
قابل راهنمایی
traffic signal
چراغ راهنمایی
intelligence office
دفتر راهنمایی
indication signs
علایم راهنمایی
redirected
دوباره راهنمایی کردن
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
leading question
پرسش راهنمایی کننده
guide
راهنمایی کردن غلاف
guided
راهنمایی کردن غلاف
guides
راهنمایی کردن غلاف
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
redirect
دوباره راهنمایی کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
instruct
اموختن به راهنمایی کردن
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
misdirecting
راهنمایی غلط کردن
misdirected
راهنمایی غلط کردن
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
leads
رهبری کردن راهنمایی
misdirects
راهنمایی غلط کردن
misdirect
راهنمایی غلط کردن
instructed
اموختن به راهنمایی کردن
lead
رهبری کردن راهنمایی
instructing
اموختن به راهنمایی کردن
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
instructs
اموختن به راهنمایی کردن
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted
راهنمای ناو راهنمایی کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilots
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cues
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cue
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
applet
1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale
طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
davit
جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
steered
راهنمایی کردن هدایت کردن
usher
راهنمایی کردن یساولی کردن
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
leads
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
هدایت کردن راهنمایی کردن
ushered
راهنمایی کردن یساولی کردن
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
ushering
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
راهنمایی کردن یساولی کردن
cues
: اشاره کردن راهنمایی کردن
steer
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
هدایت کردن راهنمایی کردن
cue
: اشاره کردن راهنمایی کردن
minuscule
کوچک
dinky
کوچک
imminution
کوچک
exiguousness
کوچک
floret
گل کوچک
half pint
کوچک
ickle
کوچک
cerebellum
مخ کوچک
fortalice
دژ کوچک
culvert
پل کوچک
culverts
پل کوچک
bantam
کوچک
little
کوچک
minute
کوچک
dimmers
کوچک
pilule
حب کوچک
diminutive
کوچک
pillule
حب کوچک
bantams
کوچک
canis minoris
سگ کوچک
canis minor
سگ کوچک
short ton
تن کوچک
seed bud
پر کوچک
plumelet
پر کوچک
runty
کوچک
minus cule
کوچک
ponceau
پل کوچک
plumule
پر کوچک
petit
کوچک
weeny
کوچک
tiddliest
کوچک
tiddlier
کوچک
pipsqueaks
کوچک
micros
کوچک
micro
کوچک
petty
کوچک
pint-size
کوچک
pint size
کوچک
pipsqueak
کوچک
whiffet
سگ کوچک
tiddly
کوچک
thumbnails
کوچک
weenier
کوچک
small fry
کوچک
smaller
کوچک
smallest
کوچک
weeniest
کوچک
gracile
کوچک
weensy
کوچک
small
کوچک
venule
رگ کوچک
puny
کوچک
minor
کوچک
thumbnail
کوچک
fractional
کوچک
inlet
خلیج کوچک
coney
خرگوش کوچک
colonnette
ستون کوچک
splint
برامدگی کوچک
frith
خلیج کوچک
inlets
خلیج کوچک
tip
سر صفحه کوچک
tipping
سر صفحه کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com