Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
A whole week
یک هفته تمام
Other Matches
weekend
اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends
اخر هفته تعطیل اخر هفته
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
weeks
هفته
per week
هر هفته
week
هفته
weekly
هفته به هفته
weeklies
هفته به هفته
a week
یک هفته
eight day
هفته کوک
f.service
نمازمعمولی هفته
fair market
هفته بازار
week end
اخر هفته
inside of a week
در یک هفته کمتر
this d. a week
یک هفته از امروز
inside of a week
کمتر از یک هفته
next week
هفته گذشته
hebdomad
هفت هفته
to morrow week
از فردا یک هفته
midweek
میان هفته
last week
هفته گذشته
passion week
هفته مصیبت
running days
ایام هفته
weekdays
روز هفته
weekday
روز هفته
triweekly
هر سه هفته یکبار
for a week
برای یک هفته
Weekend
تعطیلات آخر هفته
I will be staying a few days
من میخواهم یک هفته بمانم.
nrxt monday
دوشنبه این هفته
week day
روز معمولی هفته
one anxious week of waiting
یک هفته انتظار با نگرانی
feria
یکی از ایام هفته
at least four times a week
کم کمش چهار بار در هفته
ferial
مربوط بمیان هفته عیدی
write me every week
هر هفته برای من نامه بنویسید
passion week
هفته پیش از رستاخیز مسیح
capacitor
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
Within the next few weeks .
درعرض چند هفته آیند ؟
We stayed at the seaside for one week .
یک هفته کنا ردریا ماندیم
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
to borrow for ... weeks
برای ... هفته قرض گرفتن
She comes here at least once a week .
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Every day of the week but Sundays.
همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
per
برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
fetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
foetus
جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday
روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
foetuses
جنین بیش از هشت هفته حمل
weekender
کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
I had my car broken into last week.
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Maundy Thursday
پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
semiweekly
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal
رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week?
قیمت برای یک هفته چقدر است؟
Trade ( business ) is slack this week .
این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
They must give not less than 2 weeks' notice.
آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!
من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank God it's Friday!
[TGIF]
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
panorama
تمام نما اینه تمام نما
Can you watch the dog for us this weekend?
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria
کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day
روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fairs
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer
بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
fullest
تمام
full
تمام
all night
در تمام شب
it is all up
تمام شد
rounded
پر تمام
entire
تمام
thru
تمام
whole
تمام
full length
تمام قد
incomplete
نا تمام
through
تمام
out and out
تمام
out-and-out
تمام
whole length
تمام قد
It's over.
تمام شد.
complete
تمام
completes
تمام
completing
تمام
off
تمام
lion's share
تمام
completed
تمام
full-length
تمام قد
full-face
تمام رخ
thorough
تمام
yame
تمام
full face
تمام رخ
yearlong
یکسال تمام
wrap up
تمام شدن
whole hog
تمام راه
by all means
با تمام وسائل
par excellence
به تمام معنی
full-page
تمام صفحه
an a fact
تمام شده
ammo zero
مهمات تمام
all this
تمام اینها
completive
تمام کننده
consummative
تمام کننده
consumptible
تمام شدنی
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
f. sixmiles
6میل تمام
yean round
در تمام سال
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
f. and fell
تمام بودن
end of mission
ماموریت تمام
dyed-in-the-wool
تمام عیار
depletable
تمام شدنی
cosecant
قطرفل تمام
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
all day long
<idiom>
تمام روز
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
full
تمام تکمیل
all d.
در تمام روز
through
تمام شده
full-time
تمام وقت
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
best of both worlds
<idiom>
تمام مزایا
full
تمام قدرت
fullest
تمام تکمیل
all risks
تمام خطرات
rounds complete
تیر تمام شد
give out
<idiom>
تمام شده
go through with
<idiom>
تمام کردن
defunct
تمام شده
due
تمام شده
exhaustible
تمام شدنی
peter
تمام شدن
fullest
تمام قدرت
all out
باشدت تمام
pukka
تمام عیار
holosymmetric
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
holohedral
تمام وجه
three whole years
سه سال تمام
he is fifty
تمام دارد
hade
شیب تمام
to blow over
تمام شدن
give out
تمام شدن
get through
تمام کردن
fully automatic machine
تمام اتومات
fully automatic
تمام اتوماتیک
fullword
تمام کلمه
in full
تمام وکمال
in full fig
درلباس تمام
thorough going
تمام وکمال
pucka
تمام عیار
processor
تمام کننده
payment in full
پرداخت تمام
run out of
تمام کردن
short measure full measure
پیمانه تمام
over with
تمام شده
the full of the moon
ماه تمام
mast high
تمام افراشته
the game is up
بازی تمام شد
the whole world
تمام دنیا
thoro
کامل تمام
thoro
تمام وکمال
round d.
دوجین تمام
fullmouthed
تمام دندان
full word
تمام کلمه
full duplex
تمام دو رشتهای
full blown
تمام کامل
full blown
تمام شکفته
full automatic
تمام اتوماتیک
to finish off
تمام کردن
to run away with
تمام کردن
to see out
تمام کردن
full adder
تمام افزایشگر
fulfill
تمام کردن
finisher
تمام کننده
fiddle away
تمام کردن
to see through
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
full moon
ماه تمام
to eat up
تمام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com