Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Dont count your chickens before they are hatched.
جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
Other Matches
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
Don't count your chickens before they're hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Don't count your chickens before they are hatched.
<proverb>
جوجه رو آخر پاییز می شمارند.
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool).
خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up .
شلوغش نکن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much.
غصه نخور
Dont kid yourself . dont delude yourself.
بیخود دلت را خوش نکن
You dont seem to be with it . You dont know the half of it .
تو کجای کاری
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
chickens
مردجوان
chickens
ناازموده
chickens
ترسو
chickens
کمرو
chickens
پرنده کوچک بچه
chickens
جوجه مرغ
hen and chickens
همیشه بهار همیشه بهار باغی
hen and chickens
اذرگون
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
chickens come home to roost
<idiom>
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
hatched
تخم گذاشتن
hatched
ایجادکردن
hatched
پختن
hatched
تخم دادن جوجه بیرون امدن
hatched
اندیشیدن
hatched
نصفه در روی تخم نشستن
hatched
روزنه
hatched
درامد
hatched
هاشور زدن
hatched
جوجه گیر ی
hatched
دریچه مخصوص از عرشه به کابین یا انبار
hatched
دریچه
hatched
دهلیز
hatched
نتیجه خط انداختن
hatched moulding
گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.
در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
He cant count yet.
هنوز شمردن بلد نیست
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
Count me out .
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
to count
طرفدار شمردن
count on
<idiom>
بستگی داشتن به
to count up
حساب کردن
to count up
جمع زدن
take the count
بلند شدن پس از شماره 01
to count
بشماره مردم یا سپاهی لشگر نگاه کردن
to count down
شمردن
to count down
دادن
re count
از سرشمردن
to count out
یکی یکی شمردن وبیرون دادن
re count
دوباره شمردن
to count
[as]
معتبر بودن
count out
ناک اوت
count down
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
count by ones
یکی یکی بشمارید
count
شمارش
count
ایجاد جمع کل از تعداد موضوعات
count
تعداد جریانهای ضربهای شمردن
count
تعداد ایمپولز
count
تداد میلههای افتاده با گوی اول بولینگ بعد ازکسب استرایک
count
حساب کردن
count
پنداشتن
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
to count
[as]
به حساب رفتن
I'm going to count to three.
<idiom>
تا سه میشمارم.
count
تعداد امتیاز توپزن
count
کنت
count
شمار
count off
شمارش به ترتیب شماره بترتیب شماره " بشمار "
count
شمردن
Count me in!
روی من حساب کن!
Count me in!
من حاضرم برای اشتراک!
to count
[as]
به شمار رفتن
count
فرض کردن
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
He has lost count.
حساب از دستش دررفته
If you count the children too.
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
To count the money .
پول شمردن
To count up to ten .
تا ده شمردن
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
yarn count
نمره نخ
knot count
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
Every day that you go unheeded, you need to count on that day
هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
thread count
[تعداد رشته نخ تار یا پود در یک طول مشخص]
count nouns
اسم شمردنی
blood count
شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
record count
شمار مدارک
pollen count
درصد گردههای گیاهی در هوا
record count
شمارش رکوردها
head count
جمع افراد
word count
واژه شماری
count noun
اسم شمردنی
head count
شمارش مردم
head count
سرشماری
frequency count
شمار بسامد
mandatory eight count
شمردن تا 8 در ناک اوت
long count
شمردن تا 01 در ناک اوت
background count
عکس العمل تشعشع
count out of the house
مذاکرات را به علت فقدان حدنصاب قطع کردن
count palatine
قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
count palatine
قلمرو
head count
تعداد مردم شمرده شده
reference count technique
تکنیک شمارش ارجاعات
I did it unwittingly. I lost count.
از دستم دررفت
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
Dont try to get out of it.
سعی نکن اززیرش دربروی
We dont know what become of him.
نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
Dont let on that you know.
بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
You dont mean that ! you dont say !
نه با با ! ( جدی میگه ؟)
I dont know and I dont want to know .
نه می دانم ونه می خواهم بدانم
dont
طی کردن گذرانیدن
dont
بپایان رسانیدن
dont
نمودن
dont
کردن
Dont ever come here again.
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار.
[اینجا نیا.]
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
Is that so ?You dont say.
چه میگه ( جدا"اینطور است )
Is that so ? You dont say.
نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
I dont know what is what.
نمی دانم چی به چیه
What is all this ? I dont get it .
نفهمیدم ( چی شد ) !
I dont know what became of him .
نمی دانم چه بسرش آمد
I dont exactly know.
درست نمی دانم
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
if you dont object
اگر مانعی نیست
if you dont object
اگر بدتان نمیاید
i dont want to be rushed
من نمیخواهم کار سرم بریزند
i dont meant it
مقصودی ندارم
i dont meant it
جدی نگفتم
Dont mention it . You are welcome.
اختیار دارید (درمقام تعارف )
Dont be sI'lly .
خودت را لوس نکن
Does it matter if I dont come ?
اشکالی دارد اگرنیایم ؟
We dont have it in stock .
این جنس موجود نیست ( نداریم )
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
I dont wish ( want ) to malign anyone .
میل ندارم بد کسی را بگویم
Dont brag about doing this and that .
اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
I dont mean to intrude .
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
If I dont forget .
اگر یادم بماند ( نرود)
Dont listen to him .
به حرف اوگوش نکن ( نده )
So dont try to device yourself .
سعی نکن خودت را گول بزنی
Why do you want to know ? dont be nosy.
می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
Why dont you leave me alone?
از جان من چه می خواهی ؟
Dont get my back up.
نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
How come we dont see you more pften?
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
If you dont mind my saying.
اگر از حرفم بدتان نیاید
dont care
بی تقاوت
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
Dont confuse me.
حواسم را پرت نکن
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
dont mention it
چیزی نیست
dont mention it
اهمیت ندارد
dont you thouchit
مبادابه ان دست بزنید
i dont care a d.
مرا هیچ پروایی نیست
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
I dont like such remarks one bit .
از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
i dont care a pin
مرا پروایی نیست
I dont remember ( recall ) .
یادم نیست
Why dont you join our group. ?
چرا به جمع ما نمی آیی ؟
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
dont care a rap
ذرهای باک نداشته باشید
dont care a rap
هیچ پروا نداشته باشید
i dont care a pin
هیچ بمن مربوط نیست
i dont care a rush
مرا هیچ پروایی نیست
i dont care a snap
مرا هیچ پروایی نیست
Dont breathe a word!
هیچی نگه!
Such things just dont interest me.
توی این خطها نیستم
Dont be a fool(an ass)
خر نشو ( عاقل با ش)
Dont spoil your appetite .
اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
Dont let yourself get into bad habits.
به چیز های بد خودت راعادت نده
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
Dont make so much noise.
اینقدر سروصدانکن
Dont rely on probabilities.
روی احتمالات متگی نباشید
These shoes dont fit me.
زنگ مدرسه خورده
I am counting(relying) on you, dont let me down.
روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
His bowels dont move.
شکمش کار نمی کند
Dont break that branch off.
آن شاخه رانشکن
The doctors dont think she wI'll live.
پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
I dont have an earthly chance.
کمترین شانس راروی زمین ندارم
The husband and wife dont get on together.
زن وشوهر باهم نمی سازند
Dont be late for work.
دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
Dont provoke me to talk.
دهانم را باز مکن!
Dont talk to all and sundry.
با این وآن صحبت نکن
I dont have time to go to the movies .
فرصت نمی کنم به سینما بروم
I'll eat my hat if I dont do it .
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for .
برای نان شب معطل مانده ام
Dont stint the food .
سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
Dont meddle in my affairs .
درکارهای من فضولی نکن
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
Dont swim on a full stomach .
روی شکم شنا نکن
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
Whishes dont wash the dishes.
<proverb>
آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!
تو گفتی ومنهم باور کردن !
I dont have the slightest(faintest)idea.
روحم خبردار نیست
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Shut up ! dont inter fere .
فضولی موقوف !
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com