Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
He played the part of Rostam .
نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
Other Matches
played
بازی کردن
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
رقابت
played
ضربه به توپ
played
شرکت درمسابقه انفرادی
played
کیفیت یاسبک بازی
played
اداره مسابقه
played
بازی
played
نمایش نمایشنامه
played
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
played
رل بازی کردن
played
زدن
played
الت موسیقی نواختن
played
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played
تفریح بازی کردن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
خلاصی بازی
played out
مانده
played out
وامانده
played out
خسته
played out
ازکارافتاده
He played so well that …
بقدری خوب بازی کردکه ...
played
تفریح کردن ساز زدن
played out
<idiom>
خسته ،از پا درآمده
played
خلاصی داشتن
played
حرکت ازاد
to be played out
[enacted]
رخ دادن
to be played out
[enacted]
اتفاق افتادن
I have not played my ace.
ورق دادن
he played a pretty trick
خوب حقهای زد
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
he played a pretty trick
خوب حیلهای زد
smile played on his lips
تبسم برلبانش بوسه میزد
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
Theres many a good tune played on an old fiddle.
<proverb>
یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
take part
سهیم بودن
take the part of
طرفداری کردن
two part
کاغذ
part way
تا اندازهای
part way
نیمه
part way
بخشی از راه
for my part
<adv.>
از طرف من
name part
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
A part of the whole .
جزئی از کل
from your part
<adv.>
از طرف شماها
for your part
<adv.>
از طرف شماها
on my part
<adv.>
از سوی من
take part
سهیم شدن
take part
دخالت یا شرکت کردن
on his part
از طرف او
on the other part
از طرف دیگر
part off
جدا کردن
part with each other
ازهم جدا شدن
on his part
<adv.>
از طرف او
[مرد]
for his part
<adv.>
از طرف او
[مرد]
on your part
<adv.>
از طرف شماها
on my part
<adv.>
از طرف من
take part
دخالت کردن
take part
مداخله کردن شرکت کردن
for my part
<adv.>
از سوی من
take part in
<idiom>
درچیزی شرکت داشتن
for your part
<adv.>
از طرف تو
themselves
[for their part]
<adv.>
از طرف آنها
on their part
<adv.>
از طرف آنها
for their part
<adv.>
از طرف آنها
on her part
<adv.>
از طرف او
[زن]
for her part
<adv.>
از طرف او
[زن]
on your part
<adv.>
از طرف شما
on your part
<adv.>
از طرف تو
in part
<idiom>
تا یک اندازه
to take part
[in]
شرکت داشتن
[در]
on your part
<adv.>
از سمت تو
[از طرف تو]
as part of
بخشی از
for your part
<adv.>
از سمت تو
[از طرف تو]
for your part
<adv.>
از طرف شما
better part
قسمت بیشتر
part
عضو
part
سهم
part
قسمت
part
نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
for my part
من که
for the most part
بیشتر
for the most part
اکثرا
part
سهم ناحیه
for my part
از سهم خودم
in part
تایک اندازه
part
جزء
part
بخشی از چیزی
part
مکان
part
عضو نقطه
part
عنصر اصلی
part
جزء مساوی
part
خرد جزء مرکب چیزی
part
پاره
part
بخش
in part
در یک قسمت
part
قطعه
part
اسباب یدکی اتومبیل
two part
با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part
قطعه یدکی
part
برخه
part
نقش بازگیر
part
جداکردن
part
جدا شدن
part
مقسوم
part
تفکیک کردن تفکیک شدن
replacement part
زاپاس
imaginary part
بخش موهومی
[ریاضی]
detail part
قسمت مشروح نامه یا مقاله
imaginary part
مولفه موهومی
[ریاضی]
address part
جزء نشانی
part time
برخه کاری
imaginary part
قسمت موهومی
[ریاضی]
companion part
لنگ
part and parcel
<idiom>
قسمت مهمولازم
do one's bit (part)
<idiom>
کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
companion part
میل لنگ
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
component part
جزء ساختمان
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
replacement part
قطعه یدکی
to part one's hair
فرق سر خود را باز کردن
part-time
برخه کاری
part time
پاره وقت
part time
نیمه وقت
part time
برخه کار
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part
[American E]
فرق سر
[مدل مو]
part song
آواز دسته جمعی بدون ساز
part-time
نیمه وقت
replacement part
مضایقه
replacement part
قطعه جایگزینی
address part
جزء آدرس
address part
جز نشانی
part of speech
بخش گفتار
part of speech
ادات سخن
part-time
پاره وقت
part-time
برخه کار
To part ones hair .
فرق سر باز کردن
it was no part of my plan
کی جزو نقشه من بود
part payment
بیعانه قسط
part performance
عقد معین
in part payment
علی الحساب
part plan
نقشه جزیی
part song
اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair
فرق بازکردن
piece part
قطعه یک پارچه
piece part
قطعه سرهم و جدا نشدنی
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
imaginary part
جزء موهومی
imaginary part
جزء انگاری
press part
بخش فشرده
production part
بخش تولید
running part
قسمت رونده
standing part
قسمت ثابت تاکل
part payment
پرداخت اقساطی
part owners
افراد شریک المال
middle part
میان
middle part
قسمت میانی
integral part
جزء لازم
ness on his part
این بیشتر بواسطه کمرویی است
integral part
جزء لاینفک
part and parcel
جزء لاینفک
to part company with any one
رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation
همبستگی پارهای
part learning
یادگیری بخش بخش
part list
فهرست اجزاء
part list
فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number
شماره قطعه
part of ship
گروه بندی کار
inhomogeneous part
بخش غیریکنواخت
part owners
شرکا
standing part
قسمت ثابت
spare part
قطعهیدک
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds
دال براغاز کردن چیزی =از
integral part
جزء مکمل
wholly or in part
جزئی یا کلی
work part
قطعه کار
flat part
قسمتمسطح
bit part
قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part-singing
یکجورآواز
part-timer
فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
detail part
قسمت مفصل
to part the hair
فرق باز کردن
to part in pieces
پاره پاره کردن
hauling part
قسمت کشنده
take in good part
خوب تلقی کردن
fractional part
جز کسری
formed part
بخش شکل داده شده
standing part
قسمت ایستا
hauling part
قسمت متحرک
aliquot part charge
خرج چندجزئی
sue and losse part
عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
he took my words in good part
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
die pressed part
بخش فشرده حدیدهای
part time work
کار نیمه وقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com