English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
part-timer فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
Other Matches
timer زمان بند
old-timer قدیمی
old-timer کهنه کار
old timer قدیمی
old timer کهنه کار
timer وسیلهای که مدت زمان کامل شدن یک عمل را ضبط میکند
timer زمان گیر
timer تایمر
timer کسی که وقت را نگه می دارد ساعت
timer همزمانساز
timer زمان سنج
timer وقت نگهدار هر راننده
timer وقت نگهدار
automatic timer زمان سنج خودکار
He is an old – timer at this club . از قدیم عضو این با شگاه بو ده است
egg-timer زمانگیر جوششتخممرغ
timer socket [پریز زمان سنج]
self-timer indicator تنظیمگراتوماتیک
internal timer زمان سنج داخلی
reaction timer زمان سنج واکنش
ignition timer چکش برق
small timer ادم بی اهمیت
synchronous timer تایمر سنکرون
half timer شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
full timer بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer شاگردتمام روز
interval timer زمان سنج فاصله
timer switch کلید زمانی
timer switch سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
assistant timer زمانکمکی
clock timer زمانموردنظر
egg timer زمانسنجپختتخممرغ
enlarger timer وسیلهزماندار
kitchen timer زمانسنجآشپزخانه
interval timer شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
take part مداخله کردن شرکت کردن
take part دخالت یا شرکت کردن
from your part <adv.> از طرف شماها
for your part <adv.> از طرف شماها
take part سهیم شدن
take part سهیم بودن
on my part <adv.> از سوی من
for my part <adv.> از سوی من
two part با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part way تا اندازهای
part way نیمه
part way بخشی از راه
take part دخالت کردن
on his part <adv.> از طرف او [مرد]
two part کاغذ
name part بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part از طرف او
on the other part از طرف دیگر
part off جدا کردن
on your part <adv.> از طرف شما
part with each other ازهم جدا شدن
for his part <adv.> از طرف او [مرد]
on my part <adv.> از طرف من
on your part <adv.> از طرف شماها
take the part of طرفداری کردن
for my part <adv.> از طرف من
for their part <adv.> از طرف آنها
on her part <adv.> از طرف او [زن]
for her part <adv.> از طرف او [زن]
for your part <adv.> از طرف شما
as part of بخشی از
to take part [in] شرکت داشتن [در]
in part <idiom> تا یک اندازه
on your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
for your part <adv.> از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.> از طرف تو
for your part <adv.> از طرف تو
A part of the whole . جزئی از کل
take part in <idiom> درچیزی شرکت داشتن
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
on their part <adv.> از طرف آنها
better part قسمت بیشتر
part عضو
part سهم
part قسمت
part نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
in part تایک اندازه
for my part از سهم خودم
for my part من که
for the most part بیشتر
for the most part اکثرا
in part در یک قسمت
part بخشی از چیزی
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part سهم ناحیه
part عضو نقطه
part عنصر اصلی
part جزء مساوی
part خرد جزء مرکب چیزی
part قطعه یدکی
part جزء
part قطعه
part پاره
part بخش
part مکان
part برخه
part اسباب یدکی اتومبیل
part مقسوم
part تفکیک کردن تفکیک شدن
part جداکردن
part جدا شدن
part نقش بازگیر
address part جز نشانی
part of speech بخش گفتار
imaginary part قسمت موهومی [ریاضی]
imaginary part بخش موهومی [ریاضی]
do one's bit (part) <idiom> کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
bit part قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part and parcel <idiom> قسمت مهمولازم
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
address part جزء آدرس
To part ones hair . فرق سر باز کردن
address part جزء نشانی
spare part قطعهیدک
part-time برخه کار
part-singing یکجورآواز
part of speech ادات سخن
imaginary part مولفه موهومی [ریاضی]
to part one's hair فرق سر خود را باز کردن
part-time برخه کاری
part time پاره وقت
part time نیمه وقت
part time برخه کاری
part time برخه کار
part plan نقشه جزیی
part [American E] فرق سر [مدل مو]
part song آواز دسته جمعی بدون ساز
replacement part زاپاس
replacement part قطعه یدکی
replacement part مضایقه
replacement part قطعه جایگزینی
part-time پاره وقت
part-time نیمه وقت
companion part لنگ
integral part جزء لازم
part owners شرکا
part owners افراد شریک المال
part payment پرداخت اقساطی
part payment بیعانه قسط
part performance عقد معین
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part song اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair فرق بازکردن
piece part قطعه یک پارچه
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
press part بخش فشرده
production part بخش تولید
imaginary part جزء موهومی
running part قسمت رونده
imaginary part جزء انگاری
in part payment علی الحساب
part of ship گروه بندی کار
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
middle part میان
middle part قسمت میانی
integral part جزء مکمل
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
integral part جزء لاینفک
inhomogeneous part بخش غیریکنواخت
part and parcel جزء لاینفک
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
part correlation همبستگی پارهای
part learning یادگیری بخش بخش
part list فهرست اجزاء
part list فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number شماره قطعه
standing part قسمت ثابت تاکل
standing part قسمت ثابت
flat part قسمتمسطح
fractional part جز کسری
formed part بخش شکل داده شده
to part in pieces پاره پاره کردن
to part the hair فرق باز کردن
to part the hair فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
to part with freinds دال براغاز کردن چیزی =از
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
wholly or in part جزئی یا کلی
work part قطعه کار
detail part قسمت مفصل
detail part قسمت مشروح نامه یا مقاله
component part جزء ساختمان
companion part لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
hauling part قسمت کشنده
hauling part قسمت متحرک
standing part قسمت ایستا
take in good part خوب تلقی کردن
companion part میل لنگ
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
die formed part بخش قالبی حدیدهای
operative part of a deed قسمت اصلی سند
die pressed part بخش فشرده حدیدهای
hot pressed part بخش پرس شده داغ
aliquot part charge خرج چندجزئی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com