Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
Other Matches
trump card
<idiom>
استفاده از وسیله قدیمی اگر هیچ چیز دیگرکار نکند
trump
نیروی ذخیره ونهانی
trump
ادم خوب
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
trump
مغلوب ساختن پیشی جستن
trump
خال اتوبازی کردن
trump
خال حکم
trump
صدای شیپور
trump up
دروغ بافتن تهمت زدن
trump up
نسبت ناروا دادن
trump
خال اتو
To trump uo an excuse.
بهانه براشیدن
hold all the trump cards
<idiom>
کنترل کامل داشتن
winning
برد فتح و ففر
winning
استخراج معدن
winning
<adj.>
دل انگیز
winning
برنده
winning
دلکش
winning
فریبنده
winning post
تیر مقصد
winning streak
<idiom>
موفقیت پشت موفقیت
winning move
حرکت برنده
winning party
محکوم له
winning party
دادبرده
winning post
تیری که پایان مسافت دور را نشان میدهد
winning the exchang
تفاوت گرفتن
winning position
پوزیسیون برنده
winning line
خطبرنده
played out
ازکارافتاده
played
اداره مسابقه
played
کیفیت یاسبک بازی
played
شرکت درمسابقه انفرادی
played
ضربه به توپ
played
رقابت
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
بازی کردن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
played
خلاصی بازی
played
حرکت ازاد
played
خلاصی داشتن
played
بازی
played out
وامانده
played
نمایش نمایشنامه
played out
خسته
played out
<idiom>
خسته ،از پا درآمده
played
تفریح کردن ساز زدن
played
نواختن ساز و غیره سرگرمی مخصوص
played
تفریح بازی کردن
played out
مانده
played
الت موسیقی نواختن
played
زدن
played
رل بازی کردن
played
روی صحنهء نمایش فاهرشدن
He played so well that …
بقدری خوب بازی کردکه ...
I have not played my ace.
ورق دادن
to be played out
[enacted]
رخ دادن
to be played out
[enacted]
اتفاق افتادن
He played the part of Rostam .
نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
smile played on his lips
تبسم برلبانش بوسه میزد
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
he played a pretty trick
خوب حیلهای زد
he played a pretty trick
خوب حقهای زد
Theres many a good tune played on an old fiddle.
<proverb>
یک ویولون قدیمى قطعات خوب بسیارى مى تواند بنوازد .
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
ID card
کارت شناسایی
greetings card
کارتتبریک
card
ورق
card
یک کارت پانچ
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
card
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
card
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
card
مین فلز برای تختههای مدار
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
card
کارت
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card
ورق بازی گنجفه
card
کارت ویزیت بلیط
card
مقوا
card
کارت تبریک کارت عضویت
card
ورق بازی کردن
card
پنبه زنی
card
ماشین پرداخت پارچه
card
برگه
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
ID card
شناسنامه
card
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
card
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
card
برگ
card
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
card
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
tape to card
از نوار به کارت
ledger card
کارت معین
letter card
کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
logic card
کارت منطقی
magnetic card
کارت مغناطیسی
summary card
کارت خلاصه
post card
کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
storm card
طوفان نمای دریایی
stub card
ته کارت
smart card
کارت هوشمند
safety card
کارت تامین اتشبار
safety card
کارت تامین جنگ افزار
playind card
ورق گنجفه
punch card
برگ منگنه
punch card
کارت منگنه
punched card
کارت کارمندی که در مقابل هرروز یا هر ساعت کار انراسوراخ کنند
punched card
کارت منگنه شده
punched card
کارت پانچ شده
punched card
کارت منگنه
qualification card
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
race card
برنامه اسب دوانی
ram card
RAکارت
range card
کارت برد
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
red card
کارت قرمز
red card
علامت اخراج اخراج بازیگر
paper card
کارت کاغذی
to palm a card
برگی را در دست غیباندن
card support
حافظورق
high card
کارتبالا
boarding card
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
card vote
کنارهگیریبهنفعکسی
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
cheque card
کارتشناساییمخصوصدریافتچک
index card
کارتشاخص - کارت Index
To play ones last card
آخرین تیر ترکش رارها کردن
He is a loose card .
خیلی ول است
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
card-cut
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
vaccination card
دفترچه مایه کوبی
green card
کارت سبز
card-indexes
رجوع شود به file card
card-index
رجوع شود به file card
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
trailer card
کارت پشت بند
visiting card
کارت ویزیت
visiting card
کارت اسم درفرانسه
visting card
کارت ویزیت
we left a card on him
کارتی در خانه اش گذاشتیم
yello card
کارت زرد
yello card
اخطار
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharp
برگزن
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharps
برگزن
card-carrying
دارای کارت عضویت
card-carrying
عضو رسمی
card-carrying
دو آتشه
card-carrying
واقعی
vaccination card
دفترچه واکسیناسیون
card stacker
مخزن کارت
card loader
بار کننده کارت
card jam
گیر کردن کارت
card image
تصویر کارت
card hopper
قسمت جهنده کارت
card hopper
ناودان کارت
card guide
راهنمای کارت
card format
قالب کارت
card field
فیلد کارت
card field
میدان کارت
card loader
کارت بارکن
card punch
کارت منگنه کن
card stacker
کارت پشته کن
card sorter
دستگاه مرتب کننده کارت
card sorter
دستگاه کارت جورکن
card row
سطر کارت
card reproducer
تولیدکننده دوباره کارت
card reader
کارت خوان
card rack
جای کارت
card rack
طاقچه کارت
card punch
دستگاه کارت منگنه
card feed
خورد کارت
card face
رویه کارت
binary card
کارت دودویی
bin card
کارت مصرف محتویات فرف
aperture card
روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
account card
کارت حساب
wild card
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
report card
کارنامه
identity card
شناسنامه
credit card
کارت اعتباری
credit card
کارت یاورقه خرید نسیه
playing card
گنجفه
playing card
ورق گنجفه
calibration card
کارت خصلت یابی توپخانه کارت تنظیم بی سیم یا وسایل دیگر
calling card
کارت ویزیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com