Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English
Persian
Its no joke running a factory .
اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
Other Matches
He is running ( runs ) the factory .
او کارخانه را می گرداند
A sI'lly joke. A feeble (flat) joke.
شوخی خنک وبی مزه
factory
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory
مرکز تولید
ex factory
تحویل در کارخانه
factory
کارخانه
factory rugs
فرش ماشینی
factory floor
بخشکارگریکارخانه
factory-spun
نخ کارخانه ای
factory-spun
نخ ماشین ریس
cotton factory
کارخانه نخ ریسی
factory ship
قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
factory farming
یکجورسیستممزرعهداریکهدرآنبهحیواناتغذایمخصوصدادهمیشودتاسریعتررشدکنند
bomb factory
مکانغیرقانونیساختبمب
factory chimney
دودکش کارخانه
factory economy
اقتصاد کارخانهای
factory order
سفارش ساخت
factory production
تولید کارخانهای
factory system
نظام کارخانهای
car factory
کارخانه خودروسازی
factory team
تیم کارخانه اتومبیل سازی
pottery factory
کارخانه چینی سازی
spinning factory
کارخانه نخ ریسی
computer aided factory management
مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
he can't take a joke
شوخی سرش نمی شود
joke
شوخی
joke
لطیفه
joke
بذله
joke
شوخی کردن
to tell a joke
جوکی گفتن
to tell a joke
بذله ای گفتن
It is no joke .
این شوخی ندارد ( شوخی نیست )
to crack a joke
مزه انداختن
crack a joke
<idiom>
جوک گفتن
A flat joke .
شوخی بی نمک
to crack a joke
شوخی کردن
to play a joke on any one
با کسی شوخی کردن
practical joke
شوخی عملی
practical joke
شوخی یدی
practical joke
شوخی انجام دادنی
BUTT of a joke
هدف یا علت جوکی
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
stale joke
جوک کهنه
to cut a joke
شوخی کردن
cut a joke
مزه انداختن
cut a joke
شوخی کردن
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
to cut a joke
مزه انداختن
butt of a joke
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
play a joke
حیله شوخی امیز بکار بردن
joke opening
دفاع مدرن شطرنج
joke opening
گشایش مضحک
his joke fell f.
شوخی اونگرفت
off-color joke
جوک بد مزه
off-color joke
جوک بی ادب
To laugh it off . To make a joke of it .
بشوخی بر گزارکردن
He cant take a joke . he has no sense of humour.
شوخی سرش نمی شود
A clumsy practical joke.
آدم شوخی است ( شوخی های یدی )
to be in the running
مجال برد داشتن
Running
<adj.>
دویدن
up and running
اماده برای عملیات کامل
re-running
دوباره دویدن
re-running
برنامهی تکراری
re-running
نمایش مجدد
running
مناسب برای مسابقه دو
running
در حرکت
running off
از خط بیرون افتادن
running
جاری
he came running
چون دوان دوان امد
running f.
جنگ وگریز
running
کارکرد
running
مداوم
running fix
نقطه انتقالی
Blood was running .
خون جاری شد
bleeding
[running]
رنگ پس دادن الیاف و نخ های رنگ شده پس از رنگرزی و بافته شدن فرش
running aground
به گل نشستن
running free
بادبانی با باد پاشنه
running board
تخته رکاب اتومبیل
running free
خلاص کار کردن
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
running bowline
گره دار
running days
ایام هفته
He was running like a madman.
عین دیوانه ها داشت می دوید
running end
سر طناب
running fire
اتش پی در پی
running fire
اتش مداوم
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
running bourd
رکاب
running amok
جنون آنی
[روان شناسی]
running water
اب جاری
running fight
جنگ و گریز
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
base running
دویدن بسوی پایگاه
clear for running
طناب برای کشیدن ازاد است
concentric running
حرکت دورانی
concentric running
حرکت چرخشی
continous running
گردش دائمی
empty running
کارکرد خالی
hand running
متوالی
hand running
پی درپی
hand running
بلاانقطاع
empty running
کارکرد بی اثر
rum running
حمل مشروب قاچاق
running amok
جنون آدم کشی
[روان شناسی]
running stitch
کوک کوچک زیر و روی پارچه
running sand
ماسه بادی
running rigs
بکسلهای متحرک دریایی
to make the running
پیش قدم شدن
running rate
اهنگ پاسخ
running part
قسمت رونده
running noose
کمند خفت دار
running lights
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
running knot
گره بند
running knot
خفت
running sand
ریگ روان
the sands are running out
مدت ضرب الاجل نزدیک است بپایان برسد
strainght running
فرود در مسیر مستقیم بااسکیهای موازی
running time
زمان رانش
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
running torque
گشتاور پیچشی حرکت
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
running water
اب روان
running with the ball
با توپ دویدن
silent running
سکوت زیردریایی
silent running
حرکت زیردریایی با سکوت
silent running
دور ارام
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
running in parallel
پردازش موازی
running surface
سطحجاری
running track
لبهدرحالحرکت
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
running hand
خط شکسته
running hand
خط مسلسل
running gear
قسمت حرکت کننده ماشین
long-running
آنچهمدتهادرحالاجراباشد
running commentary
جزئیاتیکاتفاق
running costs
پرداختروزانهپول
running shoe
کفشدوندگی
running rail
ریلسیار
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
running mate
اسب همگام
running mate
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mate
متحد انتخاباتی
running mates
اسب همگام
running mates
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates
متحد انتخاباتی
running bow line
چشمی زدن به طناب
Is there train running on time?
آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
retrospective parallel running
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر
person running amok
فرد دچار جنون آدم کشی
[روان شناسی]
pneumatic-tyred running wheel
چرخشبادبایرچرخ
The car is now in perfect running order .
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com