Dictiornary-Farsi | Personal effects are duty-free. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Personal effects are duty-free.	لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است


Other Matches

personal effects	لوازم شخصی
personal duty	واجب عینی
personal duty	فرض عینی
free of duty	معاف از عوارض گمرکی
duty free	فاقد حقوق گمرکی
duty-free	معاف از گمرک
duty free	معاف ازحقوق گمرکی
duty free	معاف ار مالیات
duty free	معاف از عوارض گمرکی
duty free	بخشوده از حقوق گمرکی
by-effects	اثرهای جانبی
after-effects	اثر ثانوی
by-effects	آثار جانبی
after-effects	تاثیر بعدی
effects	عوامل
special effects	جلوههای ویژه
side effects	اثرات جنبی
linkage effects	اثرات زنجیری
relativistic effects	اثار نسبیتی
contingent effects	اثرات احتمالی انفجار هستهای
range effects	اثرات برد
desired effects	اثرات مورد نظر
differential effects	اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
controlled effects	اثرات کنترل شده
controlled effects	جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
range effects	اثرات بردی
side effects	اثرات فرعی
side-effects	اثر فرعی
side-effects	اثر زیان اور
thermal effects	اثرات حرارتی
spread effects	اثرات پراکندگی
spread effects	اثرات نشر
spillover effects	اثرات خارجی
special effects	تروکاژ
side-effects	اثر جانبی
social effects	سودهای اجتماعی
chain effects	اثرات زنجیری
side-effects	نتیجه جانبی
side-effects	واکنش ثانوی
secondary effects	اثرات ثانوی
secondary effects	آثار جانبی
spillover effects	اثرهای جانبی
sound effects	عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
secondary effects	اثرهای جانبی
growth effects	اثار رشد
side effects	آثار جانبی
spillover effects	آثار جانبی
side-effects	اثرجانبی نتیجه جانبی
side effects	اثرهای جانبی
sound effects	صدا سازی
digital video effects monitor	صفحهنمایشدیجیتالی
digital video special effects	نمایشمخصوصعددیعوامل
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
personal	منقول
personal right	حقوق فردی
personal	حضوری
personal	منقول خصوصی
personal right	حقوق شخصی
personal	مربوط به کسی
personal	آدرس ها و یادداشتها
personal	شماره تلفن ها
personal	متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
personal	وسیلهای
personal	ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
personal	ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
personal	حضوری مربوط به شخص
personal	خصوصی
personal	شخصی
It's for my personal use.	برای استفاده شخصی است.
personal	امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
it is personal to himself	مال شخص اوست
to become personal	وارد شخصیات شدن
personal	محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
personal identity	هویت شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal distribution	توزیع درامد فردی
personal error	خطاهای شخص
personal computers	کامپیوتر شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
personal income	درامد شخصی
personal foul	خطای بدنی به حریف
personal error	خطای شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal chattels	دارایی شخصی منقول
personal appearance	وضع فاهر
personal affairs	امور شخصی
personal chattels	دارایی منقول
personal action	دعوی منقول
personal communications	ارتباطاتشخصی
personal assistant	فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
personal column	ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
personal stereo	واکمن WalkMan
operations personal	پرسنل عملیات
personal error	خطاهای انفرادی افراد
personal income	درامد سرانه
personal pace	اهنگ فردی
personal tempo	اهنگ فردی
personal property	اموال شخصی
personal property	مایملک شخصی
personal property	دارایی شخصی منقول
personal remarks	اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personal outlays	هزینههای شخصی
personal action	دعوی شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
personal motive	غرض شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal microcomputer	computer personal
personal representative	مدیر ترکه
personal salute	مراسم سلام افراد برجسته
personal saving	پس انداز شخصی
personal service	خدمت شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
personal status	احوال شخصیه
personal state	دارایی منقول
personal staff	ستاد خصوصی فرمانده
personal salute	تیر سلام برای افراد
personal surety	کفیل
personal staff	ستاد شخصی
personal surety	کفالت
personal representative	امین ترکه
personal requirment	احتیاجات شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
disposable personal income	درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
disposable personal income	پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
ibm personal system/	IBخانوادهای از سیستمهای ریزکامپیوتر تولید شده توسط شرکت
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
personal knowledge of the judge	علم قاضی
personal deposit fund	اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
personal service utility	کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
personal data sheet	برگه اطلاعات فردی
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
personal computer (view from above)	کامپیوترشخصی
personal service utility	عرضه سرانه کار
personal radio cassette player	رادیووضبطصوتشخصی
edward's personal preference schedule	مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
blue chip personal computer	IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
the d. of duty	ادای وفیفه
the d. of duty	انجام وفیفه
on duty	درحین خدمت
to be on duty	درماموریت بودن
duty	فرض کار
while on duty	حین انجام وفیفه
while on duty	حین خدمت
on duty	سر خدمت
that is beyond my duty	این از وفایف من خارج است
to be on duty	سرخدمت بودن
off duty <idiom>	دروقت آزاد
duty	ماموریت
off duty	مرخصی راحتی نگهبانی
duty	حق
duty	کار
off duty	خارج از خدمت
duty	گماشت
be off one's duty	سر خدمت نبودن
duty	نگهبان
off duty	خارج از نگهبانی
duty	عوارض گمرکی عوارض
duty	خدمت
duty	ماموریت خدمت نگهبانی
duty	تکلیف
duty	وفیفه
breach of duty	ترک خدمت
bounden duty	وفیفه واجب یا لازم
religious duty	فریضه
shore duty	ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
sea duty	خدمت دریا
shore duty	خدمت ساحل
send on duty	مامور کردن
sense of duty	حس وفیفه شناسی
breach of duty	ترک وفیفه
in the line of duty <idiom>	کار یا رویدادی بصورت قسمتی از کار
combat duty	امور رزمی
combat duty	ماموریت رزمی
collective duty	واجب کفایی
collective duty	فرض کفایه
You will have to pay duty on this.	شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
customs duty	تعرفه گمرکی
rate of duty	نرخ عوارض
rated duty	کار اسمی
customs duty	حقوق گمرکی
To do (perform) ones duty.	تکلیف خود را انجام دادن
ready for duty	اماده انجام وفیفه
ready for duty	اماده خدمت
protective duty	حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
duty-bound	حینانجام وفیفه
uninterrupted duty	کار مداوم غیر یکنواخت
uninterrupted duty	کار بی وقفه