Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance.
کسی را سر دواندن
Other Matches
to lead one a dance
گربه رقصاندن
lead one a dance
گربه رقصاندن
ducks
اردک ماده غوطه
ducks
اردک
ducks
مرغابی
ducks
غوض
ducks
زیر اب رفتن غوض کردن
ducks
کد مخصوص درگیریهای هوایی
ducks
درگیر شدن هواپیماها
ducks
اخراج توپزن بی امتیاز
ducks and drakes
اردک نر
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
We bagged three ducks.
سه تامرغابی درشکار زدیم
lame ducks
علیل وناتوان
lame ducks
از کار افتاده
my pretty
خوشگلم
pretty pretty
زیادازحدجویای قشنگی
pretty
قشنگ
pretty
اراستن
my pretty
قشنگم
pretty
تاحدی
pretty
بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty much
تقریبا
pretty
خوب
pretty
خوش نما
She is a pretty of it .
دختر قشنگی؟ است
pretty
شکیل
stall
صندلی
stall
واماندگی
stall
قصورورزیدن
stall
غرفه
stall
ماندن ممانعت کردن
stall
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall
بساط
stall
لژ جایگاه ویژه
stall
دکه چوبی کوچک
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall
دور سرگرداندن طفره
stall
طفره زدن
stall out
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
stall
حفظ گوی برای مدت طولانی
stall
وقت کشی با حفظ توپ
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall
در گل فرو رفتن
stall
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
pretty fellow
جلف
pretty to look at
[to watch]
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
iam pretty well
بد نیستم
things have come to a pretty
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
pretty fellow
ادم خود ساز
pretty fellow
کج کلاه
pretty good
نسبه خوب
pretty good
نه چندان بد
pretty pretties
چیزهای قشنگ و نادان فریب
iam pretty well
نسبه حالم بد نیست
as pretty as a picture
<idiom>
مثل ماه شب چهارده
sitting pretty
<idiom>
درشراط دلخواه بودن
joly and pretty
شوخ وقشنگ
stall fed
پروار
box stall
اخور
box stall
جعبه اخور
finger stall
چرم انگشتانه مانند کمانگیر
whip stall
شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
whip stall
حرکت عمودی
thumb stall
شست پوش
to stall in mud
درگل فرورفتن
stall fed
پرواری
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
choir-stall
[صندلی های مبلی گروه کر]
head stall
کله گی
head stall
قسمت سر
deep stall
وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
stall feed
پرواری کردن
choir-stall
صندلی بلند
reingestion stall
واماندگی کمپرسور درتوربینهای گاز
head stall
افسار
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
It is pretty(fairly)second rate.
همچنین چیز مهمی نیست
he played a pretty trick
خوب حقهای زد
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
pretty good privacy
یات پرداخت در اینترنت به کار می رود
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
to be in a nice
[pretty]
pickle
<idiom>
بدجور در وضعیت دشواری بودن
[اصطلاح روزمره]
it is a pretty kettle of fish
عجب وضعی است
it is a pretty kettle of fish
بد وضعی است
he played a pretty trick
خوب حیلهای زد
dance
رقصیدن
dance
رقص
retreating blade stall
واماندگی تیغه پس رونده هلیکوپتر
archers'thumb stall
زه گیر
archers'thumb stall
شست
dinner dance
میهمانیرقص
dance studio
آموزشگاهرقص- رقاصخانه
to step a dance
رقصیدن
step a dance
پای کوبیدن
dance skating
رقص دونفره زن و مرد
round dance
رقص چوبی
step a dance
دست افشاندن
dance floor
محلمخصوصرقصدر رستوران
step a dance
رقصیدن
square dance
رقص چوبی
pyrrhic dance
یکجور رقص نظامی یا جنگی در یونان باستان
snake dance
رقص مارپیچی
round dance
والتز
to step a dance
دست افشاندن
sword dance
رقص شمشیر
sword dance
اجرای رقص در اطراف شمشیر
song and dance
رقص و آواز
song and dance
توضیح زاید
ghost dance
رقص ارواح
belly dance
رقص شکم
barn dance
مهمانی رقص
song and dance
توضیح واضحات
toe dance
رقاصه روی نوک پا
toe dance
رقص روی نوک پا
to step a dance
پای کوبیدن
square dance
رقص محلی امریکا
tea dance
مهمانی چای ورقص
tea dance
ته دانسان
tap dance
نوعی رقص که در ان پنجه وپاشنه پا را به سرعت به زمین می زنند
song and dance
توضیح گریز آمیز
free dance
قسمت ازاد مسابقه رقص بااسکیت
song and dance
حرف
dance to a different tune
<idiom>
نوع گفتارونوع رفتارراتغییر دادن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
formal dance
بال
[رقص]
Which of your tunes shall I dance?.
<proverb>
به کدام سازت برقصم ؟.
merry dance
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
formal dance
مجلس رقص
saint vitus's dance
داء الرقص
saint vitus's dance
کره
This new dance at the discotheques is all the rage .
این رقص جدید دردیسکو تک ها مد روز شده است
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
it is my lead
دست من است
to lead a
سرگردان کردن
lead
قطب اتصال سیم اتصال
to lead a
گمراه کردن
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
to lead off
اغازکردن
lead
سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead
پرش طول یا پرش یانیزه با پای معین
lead
پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead
سبقت هادی
lead
جلو بردن تیر از هدف
lead
غلاف هادی
lead
فلز سرب
it is my lead
نوبت من است
lead
تقدم
to lead away
اغوا کردن
lead on
ترغیب کردن مشتبه کردن
lead on
وانمود کردن
lead
سیر هدایت الکتریکی
to take the lead
پیشقدم شدن
lead
رهبری
lead
Pb :symb
lead the way
پیشقدم شدن
to lead the way
پیشقدم شدن
lead on
تشویق کردن
lead off
اغاز کردن
to lead away
پیرو خود کردن کشیدن
lead in
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
lead in
منتج
lead in
مدار هادی اشتعال
lead in
مداررابط انفجار
to lead off
پیش قدم شدن
to take the lead
ریاست کردن
to lead on
وادار به اقدامات بیشتری کردن
lead
کابل هادی
lead
هادی
lead off
پیشقدم شدن
lead through
تعویض سرپرست
lead
شاقول گلوله
lead
رهبری کردن
lead
بردن
lead-up
مقدمه
lead-up
تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead up
مقدمه
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
lead
سوق دادن بران داشتن
lead up
تهیه مقدمات را دیدن راهنما
lead off
<idiom>
شروع کردن ،باز کردن
lead
مدرک
lead
رنگ سربی
lead
سرب پوش کردن
lead
سرب گرفتن باسرب اندودن
What came of it ? where did it lead to ?
با لاخره کا ربکجا کشید ؟
lead
: راهنمایی رهبری
lead
هدایت
lead
سرمشق تقدم
lead
راه اب
following my lead
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
lead
سرب
lead
منجر شدن
lead
هدایت کردن بست اتصال
lead can
بادامک راهنما
lead
پیش افت
lead-in
سیم انتن
lead
زاویه سبقت
lead
رهبری کردن راهنمایی
lead on
<idiom>
تشویق موزیانه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com