Dictiornary-Farsi | To play ones part . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن


Other Matches

for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از طرف تو
for my part	از سهم خودم
for my part	من که
for the most part	بیشتر
for the most part	اکثرا
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
on their part <adv.>	از طرف آنها
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for my part <adv.>	از طرف من
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
from your part <adv.>	از طرف شماها
for your part <adv.>	از طرف شماها
on my part <adv.>	از سوی من
for my part <adv.>	از سوی من
on my part <adv.>	از طرف من
better part	قسمت بیشتر
for their part <adv.>	از طرف آنها
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on his part	از طرف او
on the other part	از طرف دیگر
part off	جدا کردن
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
part with each other	ازهم جدا شدن
as part of	بخشی از
for your part <adv.>	از طرف شما
take the part of	طرفداری کردن
in part	در یک قسمت
in part	تایک اندازه
take part	سهیم بودن
take part	سهیم شدن
take part	دخالت یا شرکت کردن
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take part	دخالت کردن
on your part <adv.>	از طرف شما
part way	تا اندازهای
part	جداکردن
part	اسباب یدکی اتومبیل
A part of the whole .	جزئی از کل
part	نقش بازگیر
part way	بخشی از راه
part	عضو
part way	نیمه
part	بخشی از چیزی
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	مقسوم
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	جدا شدن
two part	کاغذ
part	جزء
part	سهم
part	قطعه یدکی
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
part	جزء مساوی
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	بخش
part	پاره
part	قطعه
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
in part <idiom>	تا یک اندازه
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
part	قسمت
part	مکان
part	عضو نقطه
part	برخه
part	عنصر اصلی
part	سهم ناحیه
integral part	جزء لاینفک
middle part	میان
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
replacement part	زاپاس
standing part	قسمت ثابت
middle part	قسمت میانی
standing part	قسمت ثابت تاکل
part owners	افراد شریک المال
replacement part	قطعه یدکی
part performance	عقد معین
part performance	عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part plan	نقشه جزیی
part song	اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair	فرق بازکردن
production part	بخش تولید
press part	بخش فشرده
piece part	قطعه یک پارچه
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part payment	بیعانه قسط
part payment	پرداخت اقساطی
part owners	شرکا
replacement part	مضایقه
replacement part	قطعه جایگزینی
running part	قسمت رونده
part and parcel	جزء لاینفک
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
standing part	قسمت ایستا
part correlation	همبستگی پارهای
part learning	یادگیری بخش بخش
part list	فهرست اجزاء
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
part number	شماره قطعه
part of ship	گروه بندی کار
part-time	برخه کار
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
companion part	لنگ
companion part	میل لنگ
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
component part	جزء ساختمان
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
detail part	قسمت مفصل
to part with freinds	دال براغاز کردن چیزی =از
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
address part	جزء نشانی
part-time	برخه کاری
part-time	نیمه وقت
part-time	پاره وقت
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
part of speech	ادات سخن
part of speech	بخش گفتار
part time	برخه کاری
part time	برخه کار
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
address part	جز نشانی
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
to part in pieces	پاره پاره کردن
imaginary part	جزء انگاری
imaginary part	جزء موهومی
in part payment	علی الحساب
inhomogeneous part	بخش غیریکنواخت
address part	جزء آدرس
integral part	جزء مکمل
integral part	جزء لازم
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
take in good part	خوب تلقی کردن
hauling part	قسمت متحرک
spare part	قطعهیدک
part-timer	فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
part-singing	یکجورآواز
to part the hair	فرق باز کردن
bit part	قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
wholly or in part	جزئی یا کلی
work part	قطعه کار
flat part	قسمتمسطح
formed part	بخش شکل داده شده
fractional part	جز کسری
hauling part	قسمت کشنده
to bruise a part of the body	کبود شدن یک قسمت از بدن [پزشکی]
part-time weaver	بافنده پاره وقت
A part of Iranian territory.	بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
sue and losse part	عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
part time job	شغل نیمه وقت
die pressed part	بخش فشرده حدیدهای
aliquot part charge	خرج چند قسمتی
multi part stationery	کاغذ متمادی با چند ورق با هم یا همراه کاربن یا بدون کاربن
aliquot part charge	خرج چندجزئی
operative part of a deed	قسمت اصلی سند
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
part time job	کار نیمه وقت
part time work	کار نیمه وقت
He played the part of Rostam .	نقش رستم را بازی کردن ( د رتئاتر وسینما)
ninth part of a man	لباس دوختن برای
ninth part of a man	خیاطی کردن دوزندگی کردن
ninth part of a man	درزی
hot pressed part	بخش پرس شده داغ
ninth part of a man	خیاط
fixed point part	جزء کسری
die formed part	بخش قالبی حدیدهای
he took my words in good part	سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
option of sales unfulfilled in part	خیار تبعض صفقه
option of contract invalid in part	خیار تبعیض صفقه
to make a part [ial] payment	یک قسط را پرداختن
part [ial] payment of a fine	پرداخت قسمتی از جریمه
Full ( part) time employees .	کارمندان تمام (پاره ) وقت
by-play	حرکات یا مکالمات کنار صحنه
play	بازی کردن
play	خلاصی داشتن
to play the d.	شیطنت کردن
all play all	مسابقه دورهای
play	بازی کردن حرکت ازاد داشتن
to play upon	سو استفاده کردن از
play	زدن
to play upon	گول زدن
play	حرکت ازاد
come into play	روی کار امدن
out of play	توپ مرده
play	اداره مسابقه
play	کیفیت یاسبک بازی
play	ضربه به توپ

To play ones part .

نقش خودرا بازی کردن