Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
Search result with all words
Turn off the light before you leave.
پیش از رفتن چراغ را خاموش کن
Other Matches
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
to turn
[to turn off]
[to make a turn]
پیچیدن
[با خودرو]
radio
پیام رادیویی فرستادن
radio
بی سیم
radio
با بی سیم مخابره کردن
a radio
رادیو
radio
رادیویی
radio
رادیو
radio
با رادیومخابره کردن
radio silence
سکوت رادیویی
radio sheck
یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio sonobuoy
بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio star
اختر رادیو
radio telegraphy
تلگراف بیسیم
radio telephony
تلفن بیسیم
radio sextant
گیرنده امواج کیهانی
radio sextant
سکستانت رادیویی
radio detection
اکتشاف رادیویی
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio dicipline
انضباط رادیویی
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
radio engineering
تکنیک رادیو
radio day
یک روز کار بی سیم یارادیویی
radio engineering
مهندسی رادیو
radio ferquency
بسامد رادیویی
radio fix
تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
radio fix
تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio control
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
radio frequencies
فرکانسهای رادیویی
radio set
دستگاه رادیو
radio tube
لامپ رادیو
radio ulnar
وابسته به زندبالاوزندپائین
radio wave
امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
auto radio
رادیوی اتومبیل
auto radio
گیرنده اتومبیل
radio mast
بخشرادیو
wired radio
پخش با سیم
directional radio
رادیوی جهت دار
radio antenna
آنتنرادیویی
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
radio section
بخشرادیو
pirate radio
خبرپراکنیغیرقانونی
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
radio wave
موج رادیویی
radio waves
امواج رادیویی
radio telephone
تلفن بی سیم
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
radio-telephone
تلفن بی سیم
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones
تلفن بی سیم
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-controlled
وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
radio telescopes
رادیو تلسکوپ
radio navigation
ناوبری رادیویی
radio navigation
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio operator
بی سیم چی
radio source
چشمه اخترواره
radio prospecting
کشف معادن با رادیو
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio button
دکمه رادیو
radio receiver
گیرنده رادیویی
radio relay
رادیو رله
radio operator
متصدی بی سیم
radio relay
رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio match
رویارویی رادیویی
radio guard
نگهبان بی سیم
radio telescopes
تلسکوپ رادیویی
radio interference
پارازیت رادیویی
radio telescopes
رادیوی نجومی
radio telescope
رادیوتلسکوپ
radio interference
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio telescope
تلسکوپ رادیویی
radio horizon
افق رادیویی
radio telescope
رادیو تلسکوپ
radio link
پیوند رادیویی
radio telescope
رادیوی نجومی
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio active
رادیواکتیو
radio active
دارای تشعشع اتمی
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio frequency
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio frequency
فرکانس بالا
radio frequency
فرکانس رادیویی
radio source
چشمه شبه اختری
radio carpal
وابسته به زندبالاومچ
radio control
دستگاه کنترل بی سیم
radio carpal
زندی مچی
radio centeral
مرکز بی سیم
radio compass
قطبنمای رادیویی
radio telescopes
رادیوتلسکوپ
radio control
فرمان رادیویی
radio broadcasting
پخش رادیویی
radio bearing
زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio beacon
برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio activity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio beacon
انتن بی سیم
radio beacon
بیکن رادیویی
radio alimeter
فرازیاب رادیویی
radio astronomy
اختر شناسی رادیویی
radio approach
دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio altimeter
ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
radio approach
دستگاه تقرب رادیویی
radio frequency biasing
بایاسینگ فرکانس بالا
radio frequency choke
چوک رادیو
airborne radio relay
سیستم رادیو رله هوابرد
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
radio frequency transformer
مبدل بسامد رادیویی
radio frequency amplifier
فزون ساز بسامد رادیویی
radio metal locator
فلزیاب رادیویی
radio frequency interference
تداخل فرکانس رادیویی
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio direction finding
جهت یابی بی سیم
radio telephone transmitter
فرستنده تلفن بیسیم
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
radio position finding
روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
radio data link
ارتباط کامپیوتری با بی سیم ارسال اطلاعات با بی سیم
radio call sign
معرف رادیویی
high power radio station
ایستگاه رادیویی بزرگ
portable CD radio cassette recorder
جایگاهCD
portable CD radio cassette recorder
ضبطورادیو
personal radio cassette player
رادیووضبطصوتشخصی
tuned radio frequency receiver
رادیو با بسامد میزان شده
high frequency radio station
ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
high frequency radio direction finding
جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
turn over
عایدی فعالیت
turn over
سرمایه
turn over
واژگون شدگی
turn over
برگشتگی
turn over
ورق زدن
turn to
مبارزه
To turn against someone.
با کسی چپ افتادن.
[مخالف شدن]
turn over
تعمق کردن
turn over
مرور کردن
turn over
انتقال
turn over
عملکرد
turn over
محصول بازده
whose turn is it?
نوبت کیست
U-turn
دور کامل
no U-turn
دوزدنممنوع
U-turn
دورزنی
U-turn
دور
U-turn
دگرگونی
U-turn
وارونی
U-turn
زیروروشدگی
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
out of turn
بی نوبت
turn over
برگردان تعویض
turn over
احاله کردن
turn over
تفویض کردن
out of turn
خارج از نوبت
turn to
توجه
turn to
عطف توجه مراجعه
turn to
بکار پرداختن
right-about turn
گردشصورتبهجهتمخالف
turn-over
گردش معاملات
to turn against any one
با کسی بد شدن
to turn off
برگرداندن
to turn off
قطع کردن
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to turn on any one
باکسی بد شدن
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
to turn over
محول کردن برگرداندن
to turn over
واژگون کردن کارکردن دراوردن
to turn to
دست بکاری گرفتن
to turn up
رد کردن از خاک دراوردن امدن
to turn up
حاضرشدن رخ دادن
to turn down
رد کردن
to turn down
وارونه یاپشت رو گذاشتن تاه زدن برگرداندن
to turn against any one
مخالف کسی شدن
right turn
براست راست
right turn
به راست راست
three turn
چرخش از جلو بعقب و بعکس با تغییر لبه اسکیت
ti turn in
تو گذاشتن
ti turn in
سوی پایین مایل بودن
ti turn in
خوابیدن
to a turn
کاملا
to take a turn
گشت زدن
to take a turn
چرخ زدن
turn down
برگشته
turn down
برگدانده
turn out
تولید
turn out
ازکاردرامدن بنتیجه مطلوبی رسیدن
turn out
اعتصاب
turn out
اعتصابگر
turn out
ساختمان اب پخش
turn out
دوراهی
turn out
شیپور بیداری
to turn over
واگذار کردن
turn out
بیداری
turn over
غلتاندن
turn out
اجتماع ازدحام
turn out
باکلید خاموش کردن
turn out
وارونه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com