Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (8 milliseconds)
English
Persian
radio-controlled
وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
Other Matches
controlled
مهار شده
self-controlled
خوددار
self controlled
خوددار
controlled
کنترل شده
controlled exercise
مانور کنترل شده
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled airspace
فضای هوایی کنترل شده
controlled environment
محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled fragmentation
مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled exercise
تمرین کنترل شده
close controlled
همکاری نزدیک
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
controlled variable
متغیر کنترل شده
controlled area
منطقه ممنوعه
controlled area
منطقه کنترل شده
controlled effects
اثرات کنترل شده
controlled effects
جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled economy
اقتصاد تحت کنترل
controlled company
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled burning
اتش زنی واپاده
controlled burning
اتش زنی کنترل شده
controlled atmosphere
هواسپهر واپاده
controlled atmosphere
جو واپاده
controlled atmosphere
اتمسفر کنترل شده
controlled atmosphere
گاز محافظ
controlled interception
رهگیری کنترل شده
controlled inventory
اقلام ذخیره کنترل شده
controlled inventory
موادکنترل شده اقلام بررسی شده
display controlled
نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled war
جنگ پیش تنظیم
controlled war
جنگ محدود
remote-controlled
دستگاهکنترلازراهدور
controlled sampling
نمونه گیری کنترل شده
controlled reprisal
انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled mosaic
موزاییک تنظیم شده
controlled rectifier
یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled port
بندرکنترل شده
controlled port
بندر نظامی کنترل شده
controlled pattern
بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled passing
عبور کنترل شده
controlled net
شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled passing
عبور ومرور کنترل شده
controlled economy
اقتصادارشادی
controlled mosaic
موزاییک کنترل شده
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
silicon controlled restifier
یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
solenoid controlled valve
سوپاپ الکترومغناطیسی
automatically-controlled door
درکنترلخودکار
controlled access road
راه با ورودی محدود
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
remote-controlled points
نقطهکنترلازراهدور
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test
ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
a radio
رادیو
radio
پیام رادیویی فرستادن
radio
با رادیومخابره کردن
radio
رادیویی
radio
رادیو
radio
بی سیم
radio
با بی سیم مخابره کردن
radio detection
اکتشاف رادیویی
radio control
دستگاه کنترل بی سیم
radio control
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
radio countermeasures
اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio day
یک روز کار بی سیم یارادیویی
radio engineering
مهندسی رادیو
radio deception
گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
radio dicipline
انضباط مکالمه بی سیم
radio dicipline
انضباط رادیویی
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
radio control
فرمان رادیویی
radio compass
قطبنمای رادیویی
radio centeral
مرکز بی سیم
radio astronomy
اختر شناسی رادیویی
radio beacon
بیکن رادیویی
radio beacon
انتن بی سیم
radio beacon
برج بی سیم انتن فرستنده بی سیم
radio bearing
زاویه بین جهت فاهری ایستگاه ثابت و جهت مرجع
radio broadcasting
پخش رادیویی
radio button
شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
radio button
دکمه رادیو
radio carpal
وابسته به زندبالاومچ
radio carpal
زندی مچی
radio approach
دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio ferquency
بسامد رادیویی
radio fix
تعیین محل فرستنده دشمن یاخودی بااستفاده از دو یا چندایستگاه به گوش
radio wave
امواج الکترو مغناطیسی رادیو موج رادیو
radio wave
موج رادیویی
to tune in TV
[radio]
روی کانال مشخصی تلویزیون
[رادیو]
را تنظیم کردن
radio waves
امواج رادیویی
pirate radio
خبرپراکنیغیرقانونی
radio section
بخشرادیو
radio mast
بخشرادیو
radio antenna
آنتنرادیویی
wired radio
پخش با سیم
radio ulnar
وابسته به زندبالاوزندپائین
radio tube
لامپ رادیو
radio telephony
تلفن بیسیم
radio fix
تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
radio frequencies
فرکانسهای رادیویی
radio set
دستگاه رادیو
radio sextant
سکستانت رادیویی
radio sextant
گیرنده امواج کیهانی
radio sheck
یک سازنده و توزیع کننده تجهیزات الکترونیکی شامل سیستمهای ریزکامپیوتر
radio silence
سکوت رادیویی
radio sonobuoy
بویه دریایی شناور بی سیم دار مخصوص تعیین محل زیردریاییها
radio star
اختر رادیو
radio telegraphy
تلگراف بیسیم
radio engineering
تکنیک رادیو
radio telescope
رادیو تلسکوپ
radio telescope
رادیوی نجومی
directional radio
رادیوی جهت دار
field radio
بی سیم صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
main radio
اطاق اصلی بی سیم ناو
radio source
چشمه اخترواره
radio source
چشمه شبه اختری
radio frequency
فرکانس رادیویی
radio frequency
فرکانس بالا
radio frequency
قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radio guard
نگهبان بی سیم
auto radio
گیرنده اتومبیل
auto radio
رادیوی اتومبیل
radio-telephones
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio telescope
تلسکوپ رادیویی
radio telescope
رادیوتلسکوپ
radio telescopes
رادیوی نجومی
radio telescopes
رادیو تلسکوپ
radio telescopes
تلسکوپ رادیویی
radio telescopes
رادیوتلسکوپ
radio telephone
تلفن بی سیم
radio telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephone
تلفن بی سیم
radio-telephone
رادیو تلفنی سیستم رادیو تلفنی
radio-telephones
تلفن بی سیم
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
radio approach
دستگاه تقرب رادیویی
radio operator
بی سیم چی
radio procedures
روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
radio prospecting
کشف معادن با رادیو
radio range
ایستگاه ناوبری رادیویی یاتعیین محل هدفها به وسیله بی سیم
radio navigation
ناوبری بااستفاده از امواج بی سیم
radio receiver
گیرنده رادیویی
radio relay
رادیو رله
radio relay
رله بی سیم تقویت ارسال پیام رادیویی
radio active
رادیواکتیو
radio active
دارای تشعشع اتمی
radio alimeter
فرازیاب رادیویی
radio altimeter
ارتفاع سنج راداری یاتشعشعی
radio operator
متصدی بی سیم
radio interference
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio navigation
ناوبری رادیویی
radio horizon
افق رادیویی
radio activity
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
radio link
پیوند رادیویی
radio interference
پارازیت رادیویی
radio match
رویارویی رادیویی
radio frequency transformer
مبدل بسامد رادیویی
To turn off the lights. (T. V. ,radio).
چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
To turn on the light(radio, T. V).
چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
radio call sign
معرف ایستگاه رادیویی
radio frequency amplifier
فزون ساز بسامد رادیویی
radio frequency choke
چوک رادیو
radio frequency interference
تداخل فرکانس رادیویی
radio range station
ایستگاه ناوبری رادیویی هواپیماها
radio frequency biasing
بایاسینگ فرکانس بالا
airborne radio relay
سیستم رادیو رله هوابرد
radio telephone transmitter
فرستنده تلفن بیسیم
radio direction finding
جهت یابی بی سیم
radio call sign
معرف رادیویی
radio data link
ارتباط کامپیوتری با بی سیم ارسال اطلاعات با بی سیم
radio metal locator
فلزیاب رادیویی
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
radio position finding
روش تعیین محل ایستگاه فرستنده به روش تقاطع
automobile radio equipment
رادیوی اتومبیل
portable CD radio cassette recorder
جایگاهCD
high power radio station
ایستگاه رادیویی بزرگ
portable CD radio cassette recorder
ضبطورادیو
personal radio cassette player
رادیووضبطصوتشخصی
tuned radio frequency receiver
رادیو با بسامد میزان شده
high frequency radio station
ایستگاه رادیویی فرکانس بالا
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
high frequency radio direction finding
جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com