Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
Other Matches
catches
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
catches
غنایم
early bird catches the worm
<idiom>
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
as the crow flies
<idiom>
راه درست ومستقیم
fruit flies
کرم میوه
tzetze flies
مگس تسه تسه
time flies
<proverb>
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
tsetse flies
مگس تسه تسه
crane flies
درنامگس
I cant be bothered. bother the flies!
برو بابا حوصله داری !
flies blow meat
حشرات روی گوشت تخم میگذارند
mouth to mouth method
method air expired
closed
<adj.>
<past-p.>
مسدود شده
closed
<adj.>
<past-p.>
بلوکه شده
closed
<adj.>
<past-p.>
مانع شده
closed
<adj.>
<past-p.>
بسته شده
closed
<adj.>
<past-p.>
سد شده
closed
<adj.>
<past-p.>
بندآورده شده
closed
محرمانه بسته
closed
پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed
وضع اماتوری یاحرفهای
closed
مسابقه محدود به سن یاجنس
closed
ممنوع الورود
closed
مسدود
closed
محصور
closed
بسته
mouth
مصب
down in the mouth
افسرده
mouth
گفتن
mouth
دهنه زدن
mouth
در دهان گذاشتن
down in the mouth
لب و لوچه اویخته
mouth
ادا و اصول در اوردن
mouth
صحبت
mouth
مدخل بیان
mouth
دهان
mouth
دهانه
closed system
سازگان بسته
closed traverse
خطوط متقاطع
closed traverse
پیمایش بسته
closed universe
جهان بسته
closed universe
جهان متناهی
closed variation
واریاسیون بسته
closed variation
دفاع تاراش
closed sea
دریای غیر ازاد
closed sea
دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed season
فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed system
سیستم بسته
closed system
نظام اقتصادی بسته
closed stock
اجناس ذخیره
closed subroutine
زیرروال مسدود
closed system
منزوی
closed system
نظام بسته
closed circuits
تلویزیون مداربسته
closed stock
اجناس انبارشده ثابت
closed society
جامعه بسته
closed circuits
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
to be closed to
[all]
traffic
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
closed interval
فاصله محدود
[کراندار]
[ریاضی]
closed meeting
گردهمایی محرمانه
closed conference
گردهمایی محرمانه
closed meeting
نشست مسدود
closed conference
نشست مسدود
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
closed back
بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
He is closed -fisted.
<proverb>
آدم خسیسى است .
closed circuit
مدار بسته
normally closed contact
اتصال معمولا بسته
closed circuit
تلویزیون مداربسته
closed circuit
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed to bicycles
دوچرخهسواریممنوع
closed to motorcycles
موتورسواریممنوع
closed to pedestrians
عبورپیادهممنوع
closed to trucks
عبورکامیونممنوع
closed subroutine
زیرروال بسته
closed routine
روال بسته
closed area
منطقه ممنوعه
closed economy
اقتصاد بسته
closed defence
دفاع بسته در روی لوپس
closed shops
موسسه کارشناسی
closed shop
موسسه کارشناسی
closed shops
سیستم بسته
closed shops
با کارکردانحصاری
closed shops
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop
سیستم بسته
closed joint
کوربند
closed chain
زنجیر حلقهای
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed area
منطقه بسته
closed circuits
مدار بسته
closed file
ستون بسته
closed loop
حلقه بسته
closed loop
حلقه مسدود
closed shop
با کارکردانحصاری
closed mind
ذهن بسته
closed file
فایل بسته
closed indent
دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed height
حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed group
گروه بسته
closed game
بازی بسته
closed formation
فرم بسته پیادهای
closed fist
مشت بسته
closed network
شبکه بسته
closed mortgage
سند رهنی غیر ازاد
mouth organs
ارغنون دهنی
mouth organ
ارغنون دهنی
take the words out of someone's mouth
<idiom>
سخن از زبان کسی گفت
mouth organs
ساز دهنی
You took the words out of my mouth.
جانا سخن از زبان ما می گویی
I foamed at the mouth .
دهانم کف کرد
foam at the mouth
<idiom>
خیلی عصبانی شدن
keep one's mouth shut
<idiom>
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
word of mouth
<idiom>
از منبع موثق
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
melt in one's mouth
<idiom>
خوشمزه بودن
hand to mouth
<idiom>
word of mouth
صدای کلمه شفاهی
to purse one's mouth
[up]
قهر کردن
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth
زروستومی
[پزشکی]
He has a big mouth.
او
[مرد]
آدم دهن لقی است.
big mouth
آدم پرحرف و کوتهبین
hand to mouth
دست بدهان
hand to mouth
محتاج گنجشک روزی
bird's-mouth
شکاف سه گوشه
mouth organ
ساز دهنی
hand-to-mouth
محتاج گنجشک روزی
to shoot one's mouth off
<idiom>
زیادی حرف زدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
بدون فکر حرف زدن
to shoot one's mouth off
<idiom>
لاف آمدن
hand-to-mouth
دست بدهان
river mouth
دهانه رودخانه
mouth filling
بلند
mouth-watering
دهان آب انداز
mouth-watering
خوشمزه
mark of mouth
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
lion mouth
جا یا وضع خطر ناک
hard mouth
بد لگامی
by word of mouth
شفاهی
by word of mouth
زبانی
hard mouth
بد دهنگی
mouth-watering
لذیذ
mouth filling
گزاف
mouth filling
غلنبه
roof of the mouth
کام
roof of the mouth
سقف دهن
roof of the mouth
سنق
roof of the mouth
مذاق
to give mouth
عو عو کردن
mouth filling
مطنطن
big mouth
حرف مفتزن
big mouth
پس گو
big mouth
دهنلق
goal mouth
دهانه دروازه
foot and mouth
یکجور ناخوشی واگیردار با تب در جانوران شاخدار
My mouth watered.
دهانم آب می افتاد
word of mouth
کلمات مصطلح
adders mouth
تعلب امریکایی
mouth of the furnace
دهانه کوره
to strike one in the mouth
توی دهن کسی زدن
It melts in the mouth
در دهان آب میشود(نرم و لذیذ است )
It melts in the mouth.
مثل آب مشروب می خورد
jointed mouth
دهانهاتصال
abel closed tester
دستگاه ابل
closed footed magnet
اهنربای چنبری
closed bus system
سیستم گذر بسته
closed jet tunnel
تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
closed-circuit camera
دوربین امنیتی
closed circuit tunnel
تونل مدار بسته
closed loop gain
بهره تقویت درطبقه بسته
closed magnetic circuit
مدار مغناطیسی بسته
closed magnetic core
هسته مغناطیسی بسته
closed circuit battery
باتری با مدار بسته
closed-circuit camera
دوربین نظارت
closed circuit television
تلویزیون مدار بسته
closed coil armature
ارمیچر مدار بسته
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
closed-circuit camera
دوربین مدار بسته
closed-circuit television
تلویزیون مدار بسته
dry mouth syndrome
زروستومی
[پزشکی]
drowned river mouth
مصب
a hand to mouth existence
<idiom>
دستش به دهانش می رسد
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
commissure of lips of mouth
سطحاتصالدولب
living from hand to mouth
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
live from hand to mouth
<idiom>
پول بخور نمیر داشتن
Never look a gift horse in the mouth.
<proverb>
دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
drowned river mouth
دهانه
make one's mouth water
<idiom>
ازبوی غذا به هوس افتادن
straight from the horse's mouth
<idiom>
درست از خود شخص نقل قول کردن
put words in one's mouth
<idiom>
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
put one's foot in one's mouth
<idiom>
نسنجیده حرف زدن
look a gift horse in the mouth
<idiom>
شکایت از هدیهای که کامل نیست
living from hand to mouth
<idiom>
دستش به دهانش می رسد
a hand to mouth existence
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
to make a wry mouth
لب و لوچه در هم کشیدن
hand to mouth reaction
واکنش دست به دهان بردن
foot-and-mouth disease
تب برفکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com