Dictiornary-Farsi | active stock | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
active stock	موجودی فعال
active stock	موجودی انبار که مورد استفاده قرارمیگیرد


Other Matches

active	پرتحرک
active	کارگر
active	موثر
active	اکتیو
active	اژیر کنشی کاریک
active	فایلی که روی آن کار انجام میشود
active	دروازهای که برخلاف دروازه نافعال
active	اطلاعات را رد و بدل میکند
active	مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
self active	فاعل در نفس خود
active	یکان کادر
active	نظامی کادر
active	معلوم
active	باربح
active	تنزل بردار
active	دایر
active	حاضر بخدمت
active	فعال
active	کاری
active	ساعی
active	متعدی مولد
active	کنش ور
active	کنش گر
active	فعال کنشی
active	عامل
active	هدف فعال خط مشی فعال
active aircraft	هواپیمای درگیر در رزم
active aircraft	هواپیمای فعال
active algolagnia	ازارگری جنسی
active analysis	تحلیل فعال
active area	ناحیه فعال
active army	ارتش کادر
active army	ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
active avoidance	اجتناب فعال
active balance	مانده فعال
active balance	موازنه مثبت
active absorption	جذب فعال
active a ccount	حساب متحرک یا جاری
active hydrogen	هیدروژن فعال
active mine	مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
active mine	مین فعال
active material	موادی که خاصیت تجزیه دارند
active material	مواد عامل
active material	ماده موثر
active list	فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
active lines	خطهای فعال
active installation	قسمت فعال
active installation	تاسیسات فعال
active index	شاخص فعال
active index	ایندکس فعال
active officer	افسر کادر
active balance	مانده مثبت
active capacity	گنجایش مفید
active device	دستگاه کنشی
active duty	خدمت کادر ثابت
active duty	ارتش کادر
active element	عنصر فعال
active element	عنصر کنشی
active element	مولفه موثر
active element	عنصر عامل
active element	عنصر عمل کننده
active emf	نیروی برق رانی موثر
active file	فایل فعال
active device	دستگاه فعال
active defense	دفاع عامل
active defense	پدافند عامل
active storage	گنجایش مفید
active carbon	کربن فعال
active cell	سلول فعال
active cell	سل فعال
active cell	خانه کاری
active center	مرکز فعال
active centers	مراکز فعال
active component	مولفه موثر
active conductor	سیم برق دار
active current	شدت موثر
active database	پایگاه دادههای فعال
active file	پرونده فعال
active officer	افسر کادر ثابت
active service	خدمت زیر پرچم
pro-active	گرایش به ایجاد وقایع
active tracking	مولدردیاب
an active volcano	اتشفشان در حال کار یاروشن
an active remedy	درمان کاری
an active remedy	چاره موثر
an active man	مرد ساعی
an active man	مرد کاری
an active debt	بدهی با ربح
active zone of well	حوزهای که چاه را تغذیه میکند
active zone of well	حوزه فعال چاه
verb active	فعل متعدی
verb active	فعل معلوم
active service	خدمت کادرثابت
optically active	فعال نوری
active status	خط مشی فعال توپخانه
active force	نیروی فعال
radio active	رادیواکتیو
politically active	از لحاظ سیاسی پرتحرک
the active voice	معلوم
the active voice	فعل معلوم
active window	پنجره فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active sodomy	بچه بازی
active site	موضع فعال
active sonar	رادار دریایی فعال
radio active	دارای تشعشع اتمی
active site	محل فعال
active rope	طناب اصلی کوهنوردی
active program	برنامه دائر
active program	برنامه فعال
active power	توان موثر
active plate	صفحه موثر
active sodomy	لواط
active sodomy	لواطه
active sonar	ردیاب فعال
active therapy	درمان فعال
active sonar	سونار فعال
active status	وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active earth pressure	رانش محرک خاک
active earth pressure	رانش کاری خاک
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
active labor force	نیروی کار فعال
active air defense	پدافند عامل هوایی
active federal service	خدمت کادر
active participial abjective	اسم فاعلی که بطورصفات بکار رود
active federal service	قسمت کادر
active earth pressure	رانش موثر خاک
active earth pressure	فشار عامل خاک
active duty for training	اموزش زیر پرچم
active acoustic torpedo	اژدر صوتی عامل
active homing guidance	هدایت خودکار با استفاده ازامواج ارسالی یا دریافتی
the active powers of the mind	قوای عامله متحر
surface active agents	مواد فعال در سطح
active fiscal policy	منظوردخالت فعالانه دولت درارتباط با تغییر مالیاتها ومخارج
active participial abjective	صفت اسم فاعلی
command active sonobuoy system	وسیله اکتشاف زیردریایی
stock still	بی حرکت
out of stock;ex stock	از موجودی یاذخیره
stock still	بی جنبش
to have in stock	موجود داشتن
to take stock of	برانداز کردن
stock	کنده
stock	ذخیره کردن
stock	به موجودی افزودن
stock	سهم
stock	انباشته انباره
stock	اماد ذخیره
stock	ذخیره ذخیره کردن
stock	انبار
stock	قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock	میله لنگر
stock	موجودی
stock	موجودی کالا ذخیره
stock	انبارکردن
stock	اماده
stock	ذخیره
stock	: مایه
stock	تنه
stock	ته ساقه
stock	قنداق تفنگ
stock	پایه دسته ریشه
stock	نیا
stock	مواشی پیوندگیر
stock	دسته ابزار و اسلحه
stock	موجودی موجودی کالا
stock	:حاضر
stock	موجود
stock	دم دست
stock	درانبار
stock	ذخیره اولیه
stock	جوراب ساق بلند
stock	سهام سرمایه
stock-still	بی جنبش
take stock <idiom>	جمع بندی کردن
stock	عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
take stock of <idiom>	شمردن فرصتها
in stock <idiom>	روی بورس
stock	موجودی ذخیره
stock	موجودی انبار
stock-still	بی حرکت
stock	ماده اولیه
stock	عادی ازلحاظ مدل
stock	دسته چوب ماهیگیری
stock	ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
stock	رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stock	سهام
stock	مال التجاره
out of stock <adj.>	غیر موجودی کالا [در انبار]
stock	بدنه رنده
stock	دسته حدیده
stock	جامع نسب
stock	دودمان
stock clerk	انباردار
stock bottle	شیشه ذخیره
stock broker	دلال سهام
stock broker	دلال بورس
stock broker	کارگزار بورس
stock holder	سهامدار
stock certificate	گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
stock holder	صاحب سهم