Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
anti balance tab
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
Other Matches
anti-
سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti
در مقابل
anti
انتی
anti
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti
ضد
anti
مخالف علیه
anti
پاد
anti-
برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti-
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti-
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti-
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti-
به معنای "مخالف "
anti aircraft
ضد هوایی
anti semite
مخالف اقوام سامی
anti semite
ضد یهود
anti particle
ضد ذره
anti semitic
ضد یهودی
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti skid
ضد لغزش
anti socialist
ضد سوسیالیستی
anti spin
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
anti semitism
مخالف با یهودیان
anti dumping
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti freezer
ضد یخ
anti freezer
ضد انجماد
anti g suit
لباس ضد فشار ثقل
anti g suit
لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti icing
ضد یخ
anti-Semite
ضد یهود
anti-Semite
مخالف اقوام سامی
anti-Semites
ضد یهود
anti air
ضد برتری هوایی دشمن
anti air
ضد هواپیمایی
anti aircraft
پدافند هوایی
anti capitalist
ضد سرمایه داری
anti cyclical
ضد دورهای
anti derivative
ضد مشتق
anti detonant
مایع ضد بدسوزی
anti detonation
ضد بدسوزی
anti submarine
هواپیمای ضد زیردریایی
anti dumping
ضد دامپینگ
anti tr switch
کلید ضد فرگیر
anti knock
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti matter
ضد ماده
anti-social
ضد اجتماعی
anti social
ضد اجتماعی
anti-Semites
مخالف اقوام سامی
anti sepsis
جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti-tank
ضد تانک
anti-histamine
آنتی هیستامین
anti-clockwise
بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-freeze
ضد یخ
anti-theft
دزدگیر
anti-freeze
پاد یخ
anti-heroes
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-histamine
ضد هیستامین
anti-histamine
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamines
ضد هیستامین
anti-histamines
آنتی هیستامین
anti-histamines
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-freeze
آبگونهی ضد یخ
anti-pollutants
پادآلودگی
anti-hero
نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti wear
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti thesis
برابر نهاد
anti thesis
انتی تز
anti-aircraft
ضد هواپیما
anti thesis
وضع مقابل
anti-pollutant
پادآلودگی
anti thesis
نقیض
anti-Semitic
مخالف نژاد سامی
anti-moth
مواد ضد بید فرش
anti-Semitic
مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti icing fluid
مایع ضد یخ
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
anti aircraft defense
پدافند ضد هوایی
anti-skating device
دستگاهضدلفزش
anti aircraft artillery
توپخانه پدافند هوایی
anti aircraft artillery
توپخانه ضد هوایی
anti-tank rocket
موشکضدتانک
anti-tank missile
گلولهموشکضدتانک
anti-slip shoe
پایهضدلغزش
anti drumming sheet
ورق ضد تورم
anti-vibration handle
دستهضدلغزش
anti development policy
سیاست ضد توسعه
anti flouing paint
رنگ ضد خزه
anti dazzle vizor
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
anti dazzle vizor
افتابگیر
anti dazzle screen
شیشه ضد نور
anti dazzle screen
شیشه نورگیر
anti freeze mixture
مخلوط ضد یخ
anti freeze pump
پمپ ضد یخ
anti friction bearing
یاطاقان غلطکی
anti corrosion composition
رنگ ضد زنگ
anti hum condenser
خازن ضد پارازیت
Anti – corruption campaign .
مبارزه با فساد
anti comintern pact
...anti
anti collision light
چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti-ship missile
گلولهموشکضدناو
anti-radar missile
گلولهموشکضدرادار
anti trust law
قانون ضد تراست
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
anti skid chain
زنجیر محافظ در برابر لغزش
anti servo tab
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
anti skid protection
حفافت از لغزش
anti skid system
سیستم ضد لغزش
anti slip plate
ورقه ضد لغزش
anti drag wire
اجزاء بست کاری ساختمانی
anti strokes line
خط انتی استوکسی
anti tear strips
باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
anti submarine carrier
ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
anti-slip foot
پایه ضد لغزش
anti meran gambit
گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti interference device
دستگاه ضد تداخل
anti inflationary policy
سیاست انقباضی
anti inflationary policy
ضد تورمی
anti interference capacitor
خازن ضد تداخل
anti flood valve
شیر اطمینان مانع طغیان
anti knock property
درجه اکتان
anti-aircraft missile
گلولهموشکضدهوایی
anti induction cable
کابل ضد القا
anti menchanized defense
دفاع ضدمکانیزه
anti menchanized defense
پدافند ضد مکانیزه
anti knock property
خاصیت ضدضربه
anti-friction pad
لایهضداصطکاک
sherman anti trust act
قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
anti-torque tail rotor
دم چرخانضدلفزش
service anti gas respirator
ماسک ضد گاز
off-balance
فردیکهمتعادلنایستادهوهرلحظهامکانداردبرزمینبخورد
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
out of balance
نامتعادل
available balance
مانده موجود
balance
روش استفاده از همه ریشههای شبکه به یک اندازه
balance
روش اطمینان یافتن از هم سطح بودن در انتهای دو ستون
balance
بالانس کردن
balance
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balance
تتمه
balance
مدار الکتریکی که یک بار صحیح را روی خط ارتباطی قرار میدهد.
balance
احتمال رویداد خطا
balance
برای همه خطاها یکسان است
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance
قرار دادن متن و تصویر در یک صفحه به یک روش جذاب
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balance
هم وزن
balance
تراز همیاری
balance
موازنه صورت وضعیت
balance
توازن
balance
متعادل کردن
balance
موازنه کردن تعادل
balance
موازنه تتمه حساب
balance
تراز
balance
میزان
balance
ترازو
balance
ترازش
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
balance
مانده برابرکردن
balance
تعادل
balance
مانده
balance
موازنه
phase balance
تعادل فازی
positive balance
مانده مثبت
balance of payments
موازنه پرداختها
shoulder balance
بالانس شانه
precision balance
ترازوی دقیق
pressure balance
فشارسنج
roman balance
قپان
spring balance
تعادل فنری
balance of payments
ترازپرداختها
scale of balance
کپه
material balance
موازنه مواد
mass balance
موازنه جرم
heat balance
توازن گرمایی
heavy balance
قپان
idle balance
مانده بیکار
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
induction balance
تراز القا
letter balance
ترازوی نامه کشی
hand balance
بالانس روی دست
line balance
تعادل خط
magnetic balance
تعادل مغناطیسی
magnetic balance
تعادل میدان
heat balance
تعادل حرارتی
static balance
توازن ایستا
static balance
بالانس ایستا
voltage balance
میزان ولتاژ
voltage balance
موازنه ولتاژ تعادل ولتاژ
water balance
بیلان اب
tip the balance
<idiom>
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
hang in the balance
<idiom>
bank balance
پولموجود در حساببانکیفرد
Roberval's balance
ترازویبلوار
beam balance
ترازو
balance rail
ریلتوازن
negative balance
مانده منفی
visible balance
تراز اشکار
visible balance
تراز مرئی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com