English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
baby house عروسک خانه
Other Matches
baby بچه
baby کودک
baby طفل
baby نوزاد
baby مانندکودک رفتار کردن
baby نوازش کردن
baby شیرخواره
baby اسب دوساله
baby sit از بچه نگاهداری کردن
baby sit بچه داری کردن
baby boom پرزائی
baby converter مبدل کوچک
baby farm محل نگهداری کودکان
baby linen قنداق
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
The baby spat out the pI'll. نوزاد قرص را تف کرد بیرون
baby-sat بچه داری کردن
baby-sat از بچه نگاهداری کردن
baby-sit بچه داری کردن
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
The baby is there months old . نوزاد سه ماهه است
to get rid of a baby بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
baby-talk زبان بچهگانه
To wean a baby. بچه ای را از شیر گرفتن
baby-sitting از بچه نگاهداری کردن
baby-sitting بچه داری کردن
baby-sits از بچه نگاهداری کردن
baby-sits بچه داری کردن
baby-sit از بچه نگاهداری کردن
The baby is restless. نوزاد بی تابی می کند
baby sitter بچه نگهدار
baby carriage صندلی چرخدار بچه
baby-minder شخصیکهدر منزلخود از بچههایی که والدین شاغل دارند پرستاری میکند
baby buggy کالسکه بچه
cry baby نی نی کوچولو
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
baby doll لباسزیر
baby carriages صندلی چرخدار بچه
eye baby تصویر شخص در مردمک چشم
baby carriage کالسکهی بچه
rag baby عروسک کهنهای
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
baby-sitters بچه نگهدار
baby-sitter بچه نگهدار
baby carriages کالسکهی بچه
bonus baby بازیگر با پیش پرداخت زیاد
throw the baby out with the bathwater <idiom> (تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
the baby takes notice بچه باهوش است
The baby was kicking and scraming . نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
the baby takes notice بچه ملتفت است
test-tube baby بچهایکهخارجازرحممادررشدکند
the baby takes notice بچه می فهمد
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
to keep house خانه داری کردن
i own that house من صاحب ان خانه هستم
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
He came out of the house. از منزل درآمد
on the house <idiom> مجاز درکاری
to keep house خانه نشین شدن
keep house <idiom>
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
Outside the house. بیرون از خانه
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
the house over the way خانه روبرو
house of d. توقیف گاه
house of d. زندان موقتی
house-to-house جستجویخانهبهخانه
It is not very far from our house. خیلی ازمنزل ما دورنیست
house to get خانه اجارهای
her house خانه ان زن
her house خانه اش
house to let خانه اجارهای
to let a house خانهای را اجاره دادن
necessary house نهانی
in house درون ساختمان یک شرکت
necessary house محرمانه
necessary house خصوصی
house خانه نشین شدن
own a house خانهای دارم
own a house دارای خانهای هستم
house منزل گزیدن
house منزل دادن پناه دادن
necessary house محرم
necessary house خلوت
house مجلس
house شرکت
house محکم کردن
house جا دادن
in-house درون ساختمان یک شرکت
house جادادن
house اهل خانه اهل بیت
house خانه
keep house خانه داری کردن
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house سرای
keep house در خانه ماندن
house جایگاه جا
house منزل
house خاندان
house برج
tea house قهوه خانه
station house ایستگاه راه اهن
to keep open house درخانه بازداشتن
to inhabit a house در خانهای ساکن شدن
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
opera house اپرا
systems house خانه سیستم ها
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
summer house خانه ییلاقی باغچه دار
the narrow house خانه تنگ و تاریک
house building ساختمان مسکونی
the house is occupied خانه خالی نیست
poor house دارالمساکین
the upper house مجلس اعیان یا لردها
the white house کاخ سفید
the man of the house مرد یا خانه بزرگ
the rear of a house قسمت عقب یا پشت خانه
tiring house محل تعویض لباس هنرپیشه
to have the run of a house اختیار خانهای را داشتن
the narrow house گور قبر
the white house کاخ یاقصرابیض
summer house خانه باغچه دار
summer house کلاه فرنگی
pilot house اطاق سکان
pilot house پل فرماندهی
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
poor house گدا خانه
rest house مهمان سرا
ranch house خانه یک اشکوبه
poor house نوانخانه
poor house مسکین خانه
porter house جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
range house اطاق انبارمیدان
pot house میخانه
pot house ابجو فروشی خرابات
power house کارخانه برق
printing house چاپخانه
range house دفتر میدان تیر
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
pigeon house برج کبوتر
pigeon house لانه کبوتر
pigeon house کبوتر خان
summer house کوشک
summer house خانه تابستانی
slaughter house کشتارگاه
station house مرکزکلانتری
station house ایستگاه کلانتری
solar house گلخانه شیشهای
software house مرکز نرم افزاری
software house خانه نرم افزاری
slaughter house سلاخ خانه مسلخ
opposite the house روبروی خانه
opposite the house مقابل خانه
opposite to the house روبروی خانه
safe house خانه امن
panel house جنده خانه
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
pest house خسته خانه
pump house تلمبه خانه
clean house پاکیزه کردن
clean house تمیز کردن
clean house زدودن
archery-house روزنه باریک تیزاندازی
bath-house حمام عمومی
block-house دژ چوبی
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
cap-house خرپشته
clean house پاک کردن
The house burned down . خانه سوخت
As I entered the house… هینطور که وارد خانه شدم
His house was redeemed . خانه اش از گرو در آمد ( در آورد )
bring the house down <idiom> باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
house of cards <idiom>
Where is the guest house? مهمانسرا کجاست؟
speciality of the house غذای مخصوص طبخ منزل
bath house حمام
cap-house سرستون
chapter-house ساختمان جلسات
hall-house تالار باز
ice-house [ساختمان یخچال مانند]
long-house مسکن اشتراکی
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
[the house] is haunted [این خانه] روح دارد
Golden House [سرای رومی ساخته شده توسط نرو]
gin-house [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
charnel-house [انبار استخوان مردگان]
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
common-house نشیمنگاه صومعه
culver-house [سوراخی در کبوترخانه]
dead-house مرده شوی خانه
dike-house سنگر
dike-house خاک ریز
farm-house خانه رعیتی
To vacate a house. خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com