Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
back freigt
پس کرایه
back freigt
پرداخت کرایه
Other Matches
back to back credit
اعتبار اتکایی
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back out
نکول کردن
come back
برگشتن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back of
در پشت
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
back off
عقب رفتن
back out
دوری کردن از موج
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
back out
دوری کردن از الغاء کردن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to back out of
جرزدن
to back out of
دبه کردن
to back up
یاری یاکمک کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
سرد شدن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to back somebody up
از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up
یاری کردن به کسی
right back
بک راست
behind his back
پشت سراو
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
go back
برگشتن
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
برگشتن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
Welcome back.
رسیدن بخیر
get back
دوباره بدست اوردن
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
بازگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
to go back
برگشتن
come back
دوباره مد شدن
look back
سرد شدن
look back
سر خوردن
on ones back
بستری
on the way back
در برگشتن
out back
چسب مایع
out back
مایع روان شده
back
تیر اصلی پشت بند
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
keep back
جلونیایید
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
at the back
در پشت
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
keep back
دفع کردن
keep back
مانع شدن
keep back
نزدیک نشوید
to keep back
مانع شدن
back
فهرنویسی کردن
back
پشت چیزی نوشتن
back
سوارشدن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
پشتی کردن پشت انداختن
back
بدهی پس افتاده
back
پشت سر
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
درعقب برگشت
back
به عقب
back
پشتیبان
back
سطح ازاد
back
سمت عقب
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
پشت را تقویت کردن
back
فهر
back
پشت نویسی کردن
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
مدافع خط میدان
back
بک
back
مدافع
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
پشتی
back
عقبی گذشته
back up
پشتیبانی یا کمک
back up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
معکوس ریختن
back up
پشت قرار دادن
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
تکمیل کردن
back up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back out
[of]
نکول کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back
پس
back
پشت
back
عقب
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
معکوس ریختن
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
جاگیری پشت یار
back-up
تقویت کردن تقویتی
back-up
تکمیل کردن
back
که یک باتری پشتیبان دارد
to get back
دوباره بدست اوردن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back
بازیافتن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to keep back
بازداشتن
to back
روی چیزی شرط بستن
to keep back
جلوگیری کردن از
at the back of
در عقب
to come back
برگشتن
at the back of
پشت
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
جهت مخالف جلو
to back out
[of]
الغاء کردن
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
to come back
پس امدن
at the back of
به پشتی
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
to put any one's back up
کسیراخشمگین کردن
to push back
عقب زدن
to turn one back on
پشت کردن به
back straight
مستقیمامعکوس
back pocket
جیبپشتی
back pad
بالشتکپشتی
laid-back
بیشتاب
to put back
پس انداختن
back belt
بندپشتکمر
back binding
گیرهپشتچوباسکی
back board
جلدپشتی
to put back
عقب بردن
back crossbar
خطعرضیعقبی
back line
خطکناری
back of the amplifier
آمپیلیفایرعقبی
back strap
بندعقب
to push back
پس زدن
seat back
پشتیصندلی
back copy
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
to lie on the back
طاق بازخوابیدن
back passage
راستروده
to lie on the back
بر پشت خوابیدن
back passage
مقعد
back-comb
شانه کردن مو به سمت فرق سر
right safety back
مهرهمحافظعقبیراست
reclining back
لمندهپشتیدار
firebrick back
پشتیبانآجرنسوز
to pay back
برگرداندن افزودن
to pay back
پس دادن
back wall
دیوارپشتی
to p aperson on the back
اهسته دست به پشت کسی زدن
camera back
قسمتهایپشتیدوربین
centre back
نیمهعقب
centre-back
میانیعقب
back-pedalling
انکار کردن
laid-back
آرام
back beam
میلهپشتی
back-pedal
انکار کردن
to put back
کند کردن
to throw back
رجوع باصل کردن
to throw back
باصل خودبرگشتن
to throw back
به تبار خود برگشتن
back-pedal
افهار ندامت کردن
back-pedalled
به عقب پا زدن
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
back-pedalled
به سرعت پسرفتن
back-pedalled
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
به سرعت پسرفتن
walk back
شل کردن
walk back
به عقب خم شوید
with one's back to the walking
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
to go back ward
به قهقرارفتن
to hang back
پس رفتن
to press back
با فشار عقب بردن
to hang back
بیمیلی نشان دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com