English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
English Persian
bargaining chip عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip مزیت
bargaining chip انگیزانه
Other Matches
bargaining قرارداد معامله خرید ارزان
bargaining چانه زدن
bargaining قرارداد معامله بستن
bargaining چانه زنی در معامله
bargaining مذاکره
bargaining معامله باصرفه
bargaining معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining داد و ستد چانه زدن
bargaining معامله
bargaining داد و ستد
bargaining چانه زنی در معاملات معامله
bargaining بیع وشراء
bargaining سودا
bargaining table جلسهمشترکبرایرفعاختلافاتکهها در بریتانیا استفادهمیشد
bargaining chips عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chips انگیزانه
bargaining chips مزیت
pay bargaining بحثومجادلهبینکارگرانوکارفرمایاندربارهافزایشحقوق
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
collective bargaining معامله جمعی
collective bargaining جمعی
collective bargaining چانه زنی
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
bargaining theory of wages نظریه چانه زنی مزدها
chip وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
chip تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chip وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip in contribute=
on chip مدار ساخته شده روی یک قطعه
to chip off وراوردن
to chip off کندن
to chip off ریختن ورقه شدن
chip in <idiom> شریک شدن
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip لپ پریده کردن یا شدن
chip ژتن ریزه
chip تراشه
chip مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip ژتون
chip ورقه شدن
chip رنده کردن
chip سیب زمینی سرخ کرده
chip خرده چوب
chip پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chip پاس بلند قوسی
chip طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
one chip computer کامپیوتر یک تراشهای
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
blue chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to chip [to chop off] لپ پریده شدن [کردن] [با ضربه جدا کردن] [تکه تکه یا ریز ریز کردن]
chip off the old block <idiom> (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
potato chip باریکه سیب زمینی سرخ کرده
blue-chip سهام مرغوب
potato chip چیپز
chip shop مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
silicon chip تراشه سیلیکان
microminiature chip تراشه ریزمقیاس
memory chip تراشه حافظه
chip select انتخاب تراشه
chip seal شن بخورد راه دادن
chip pocket شیار دندانههای اره
chip of the old block بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
chip family چند تراشه مربوط به هم
chip enable تواناکننده تراشه
chip board نئوپان
chip axe تیشه
boiling chip سنگ جوش
silicon chip تراشه سیلیسی
chip shot ضربه کوتاه
chip spreader جاده صاف کن
computer on a chip کامپیوتر روی یک تراشه
jumbo chip مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
fragmental chip خرده
fragmental chip براده فلز
fragmental chip خاک اره
flow chip براده پیوسته
discontinuous chip براده گسسته
curly chip براده پیچیده
continous chip برادههای قیچی کاری
silicon chip تراشه سیلیکن
fish and chip shop جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
thirty two bit chip تراشه 23 بیتی
sixteen bit chip تراشه 61 بیتی
wood chip wagon واگنتراشهچوب
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com