English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold boot راه اندازی سرد
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
to boot فایده و سود داشتن
boot اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
boot اولین شیار دیسک راه اندازی روی فلاپی دیسک سازگار IBM
boot دیسک خاصی که حاوی برنامه راه انداز ونرم افزار سیستم عامل است
boot روی یک دیسک سخت با بیشتر از یک بخش بخشی که حاوی برنامه راه انداز و سیستم عامل است
boot فضای ترانک
boot اختلاف موجودبین قیمتها در مبادله دودارایی
boot فایده
boot سود
boot راه اندازی
boot بوت
the boot اخراج
boot up اجرای خودکار مجموعهای از دستورالعمل ها در ROM پس از روشن شدن کامپییوتر
boot خود راه اندازی
boot پوشش کمکی روی سم اسب
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
to boot <idiom> همچنین ،به علاوه
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
boot پوتین ساقه بلند
boot پوتین یاچکمه
boot اخراج چاره یافایده
inner boot چکمهداخلی
boot کفش فوتبال
boot چکمه
boot پوتین
boot لگدزدن باسرچکمه وپوتین زدن
boot camp اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
boot and saddle سوار شوید
safety boot چکمهیایمنی
football boot کفشفوتبالی
coronet boot چکمهقیفیشکل
touring boot چکمهسیاحتی
thigh-boot چکمهبلند
boot camps اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
hobnail boot چکمهسنگین
boot band کش مخصوص گتر شلوارنظامی
shin boot حافظساق
jumping boot کفشمخصوصپرش
knee boot چکمهزانویی
mountaineering boot چکمهکوهنوردی
rubber boot چکمهلاستیکی
boot tree قالب چکمه یا پوتین
boot topping رنگ امیزی خط ابخور
boot record رکورد راه اندازی
boot maile میخ کفش
boot locke قفل صندوق عقب
boot lace بند کفش
boot hose پای افزار
boot blouse گتر شلوار
top boot چکمه سواری
snow boot پوتین برف یا اسکی
ski boot کفس اسکی
ski boot چکمه اسکی
hessian boot چکمه بلند
hip boot چکمه بلند ضد اب
iron boot کفش اهنی تمرینی برای تقویت عضله پا
jack boot چکمه ساق بلند
boot [British E] صندوق چمدان [خودرو]
top boot کروک اتومبیل
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
boot jack محلقرارگرفتنکفشبرایواکسزدن
ankle boot نیمچکمه
boot hose زنگار
elevator boot منبع بالابر
half boot نیم چکمه
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
car boot sale فروشاجزایکوچکاتومبیل
knee boot suspender بندچکمهزانویی
heavy duty boot نیمچکمه
master boot record رکورد راه اندازی اصلی
i f. cold سردم است
it is cold سرد است
to keep cold دست پاچه نشدن
keep cold دست پاچه نشدن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold سرما
cold سرماخوردگی
cold زکام سردشدن یا کردن
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold بدون آماده بودن
cold نه گرم
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
out in the cold <idiom> تنها
out cold <idiom> به کما رفتن
deep cold سرمای ژرف
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
exposure to cold درمعرض سرما بودن
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
to catch cold سرماخوردن
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to catch cold زکام شدن
to grow cold سردشدن
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
to shiver with cold از سرمالرزیدن
cold working سردکاری
cold work کار سرد
paradoxical cold سرمای تناقضی
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
head cold نزله
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
cold sweat عرق سرد
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
we were perished with cold از سرما مردیم
to feel cold احساس سردی کردن
to feel cold از سرما یخ زدن
catch a cold <idiom> سرما خوردن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
cold cuts گوشت پخته سرد
some cold water مقداری آب سرد
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
cold fish غیر احساساتی
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
stone-cold بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold. سردم است
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
cold coolant مخزنخنککننده
cold air هوایخنک
cold frame سرما دورکن
cold frames سرما دورکن
cold storage سردخانه
cold sweat سردخو
cold turkey ترک اعتیاد
cold turkey محروم
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بلامقدمه
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بیرو دربایستی
to get cold feet نامطمئن شدن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
cold heartedly باخون سردی
cold cathode کاتد سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold brittleness شکستگی سرد
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch cold زکام شدن
catch cold سرما خوردن
blow cold هوای سرد دمیدن
asphalt cold اسفالت سرد
cold sores تاول تبخالی
cold chisel قلم سردکار
cold hearted بی عاطفه
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold sore تاول تبخالی
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
common cold سرماخوردگی
cold fronts پیشان هوای سرد
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
cold-blooded خون سرد
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war جنگ سرد
ice-cold مثل یخ
ice-cold فوق العاده سرد
common cold گریپ نزله
common cold زکام
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com