Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (9 milliseconds)
English
Persian
border police
پلیس مرزبانی
Other Matches
border
کناره
border
لبه دارکردن
border
حاشیه دار کردن
border
حاشیه زه
border
دوره
border
حریم
border
فضای اطراف متن نمایش داده شده یا چاپ گرفته شده
S-border
حاشیه های اس
[در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.]
at the border to
دم مرز به
border
حاشیه فرش
border
کنار
border
کران
border
حاشیه
border
سرحد
border
خط مرزی
border
لبه گذاشتن
border
کناره مرز
border
لبه
border
سجاف کردن
border
حاشیه گذاشتن
border
مجاور بودن
border
پشته
border
زه
border
پشته خاکی
border
مرز
border post
ساختمانمرزبانی
herbaceous border
محوطهگیاهی
border line
خط حاشیه
border guard
پلیس مرزبانی
purple border
حاشیهارغوانی
rainbow border
حاشیه رنگین کمان
[در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
cathode border
مرز کاتد
border stone
سنگ مرزی
border stone
جدول
border method
روش نواری
border line
خط کنار
border line
خط راهبر
border line
خط راهنما
border installations
تاسیسات مرزی
turtle border
حاشیه سماوری
[در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
reciprocal border
حاشیه قرینه
[گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
minor border
حاشیه فرعی
[حاشیه کناری]
[این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
meander border
[طرح پیچ در پیچ و منقطع در حاشیه با مخلوطی از گل ها و پیچک های انگور]
Herati border
طرح حاشیه هراتی
[این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
crab border
حاشیه خرچنگی
[فرش]
rosette border
حاشیه گل و بوته
[اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
cartouche border
قاب و کتیبه ای که بیشتر در حواشی بکار گرفته شده و نقش درون آن بصورت یک در میان در هر قاب تکرار می شود
carnation border
حاشیه گل میخکی که در فرش های آسیایی خصوصا هندی دیده می شود
baberpole border
شیرازه بافته شده از دو رنگ
Kufic border
حاشیه کوفی
[این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
border land
زمین مرزی
border crosser
عبور کنندگان از مرز پناهندگان
border break
ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
border break
ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
cloud band border
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
curled leaf border
حاشیه با برگ های مجعد که در فرش های ترکمن بکار می رود.
smuggler
[of people across a border]
قاچاقچی آدم
[در سر مرز]
border ditch irrigation
ابیاری نواری
border check irrigation
ابیاری نواری
He crossed the frontier(border-line).
ازمرز رد شد
police
اداره شهربانی
police
کردن
police
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police
حفظ نظم وارامش
police
پاسبان
police
پلیس
police
مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
He is known to the police .
هویتش نزد پلیس معلوم است
known to the police
دارای سابقه در شهربانی
police
شرطه
police
شهربانی
police forces
دادگاه پلیس
police forces
نیروی پلیس
police forces
نیروی انتظامی
police force
دادگاه پلیس
police state
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
military police
دژبان
police state
حکومت پلیسی
frontier police
پلیس مرزبانی
police force
نیروی پلیس
police dog
سگ نگهبان
police dog
سگ پلیس
Police are out in force.
نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police raid
ورود ناگهانی پلیس
police raid
حمله ناگهانی پلیس
police station
کلانتری
police force
نیروی انتظامی
police stations
ایستگاه پلیس
police reporter
مخبر پلیس
police stations
مرکز پلیس
police stations
کلانتری
police station
ایستگاه پلیس
police district
ایستگاه پلیس
[در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police station
مرکز پلیس
to report to the police
خود را به پلیس معرفی کردن
[بخاطر خلافی]
air police
دژبان نیروی هوایی
police power
نیروی پلیس
police power
دادگاه پلیس
police reporter
خبرنگارنظامی
secret police
سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
prefect of police
رئیس شهر بانی
punitive police
نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
sergeant in the police
سرپاسبان
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
the police are on his track
شهربانی اوراتعقیب میکند
the police headquaters
اداره کل شهربانی
turn over to the police
تحویل پلیس دادن
police power
نیروی انتظامی
police office
پاسگاه پلیس
chief of police
رئیس شهربانی
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls
استمداد پلیس
police court
ضابطین شهربانی
police court
کلانتری
police court
دادگاه خلاف
police court
محکمه خلاف
police headquarters
اداره کل شهربانی
police licence
ضرورت شعری
police magistrate
رئیس دادگاه لغزش
police office
کلانتری
under police surveillance
تحت نظر پلیس
police officer
افسر پلیس
police officer
افسر شهربانی
Please call the police.
لطفا پلیس را خبر کنید.
to register with the police
نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن
[نقل منزل]
riot police
پلیسضدآشوب
police constable
پلیسباپائینتریندرجه
Metropolitan Police
نیرویپلیسلندن
police states
اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states
حکومت پلیسی
police officers
مامور پلیس
police officers
پاسبان
police officers
افسر شهربانی
police officers
افسر پلیس
police officer
مامور پلیس
police officer
پاسبان
The police stopped me.
پلیس جلویم را گرفت
armed forces police
دژبان نیروهای مسلح
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
The thief surrender himself to the police.
سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper
[police officer]
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
A posse of police officers and soldiers
یک دسته از پاسبان و سرباز
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The details of the report were verified by the police.
جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.
هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com