Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (9 milliseconds)
English
Persian
breaking into safe custody
هتک حرز
Other Matches
safe custody
حرز
property kept in safe custody
مال محرز
to take into custody
توقیف کردن
to have custody of
نگهداری یا امانت داری کردن از
to take somebody in custody
کسی را دستگیر کردن
custody
نگهداری
to take into custody
نگهداشتن
custody
امانت
to take somebody in custody
کسی را بازداشت کردن
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
custody
توقیف
custody
حبس
custody
حفافت
have custody of
امانت نگهداشتن
custody of goods
حفافت یا نگهداری کالا
to give into custody
درزندان افکندن
child custody
حضانت
breaking
شکستگی
breaking
بریدگی
breaking
هتک حرز و ورود غیر قانونی به ملک غیر به هر شکل و به هر وسیلهای که باشد
breaking
گسیختگی
breaking
پاره گی قطع شدگی
prison breaking
زندان گریزی
breaking point
نقطهی شکست
viscosity breaking
گرانروی شکستی
breaking pass
پاس به مهاجم
back-breaking
شاق
back-breaking
کمر شکن
breaking point
طاقت
law-breaking
قانونشکنی
record-breaking
شکستنرکورد
strike-breaking
شکستناعتصاب
non breaking space
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
jaw breaking
دشوار برای تلفظ
heart breaking
اندوه اور
breaking stress
بارگسیختگی
heart breaking
از پا دراورنده
breaking load
حداکثر تحمل بار
breaking load
بار گسیختگی
breaking into the ground
فرورفتن در زمین
breaking down train
راه اولیه
breaking down roll
نورد شکست
breaking down pass
کالیبر شکست
breaking down of insulation
فرو ریختن نارسانایی
breaking capacity
فرفیت شکست
breaking capacity
فرفیت قطع
breaking down stand
مقام پیش نورد
breaking point
سرحدی که پس از آن شخص اختیاراز دست میدهد و یا از جا در میرود
overcurrent circuit breaking
قطع مدار جریان زیاد
circuit breaking capacity
توان قطع
circuit breaking capacity
قدرت قطع
ignition by contact breaking
احتراق با قطع کنتاکت
one cannot make an omlette without breaking eggs
<idiom>
بی مایه فطیر است
safe
بی خطر
safe
سالم
safe
ایمن
safe
مطمئن
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
صدمه نخورده
safe
امن
safe
به ضامن
safe
محفوظ
safe
گاوصندوق
safe
ضامن
safe yield
بده قابل برداشت
to be in safe keeping
درجای امن بودن
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to be on the safe side
باقی نباشد
safe conducts
جواز امان
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe yield
بده قابل اطمینان
safe keeping
حفافت توجه
safe life
عمر مطمئن
safe load
بار مجاز
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe pledge
کفالت
safe pledge
وجه الکفاله
safe valve
دریچه اطمینان
safe valve
دریچه ایمنی
safe valve
در رو
safe velocity
سرعت مطلوب
safe conducts
رخصت عبور
safe conducts
امان دادن
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe conduct
امان دادن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
safe conduct
رخصت عبور
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet
بیخطر بدونریسک
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
جواز امان
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
خط امان
safe conducts
امان نامه
safe conduct
امان نامه
safe keeping
حفظ
fail-safe
تخریب امن
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
meat safe
قفسه توری
safe-conducts
رخصت عبور
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
safe-conducts
امان دادن
safe-conducts
امان نامه
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
fail safe
با خرابی امن
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
با خرابی امن
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
fail safe
تخریب امن
conduct safe
خط امان
conduct safe
جواز امان
safe conduct
خط امان
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
render safe
به ضامن کردن مین
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe from danger
محفوظ از خطر
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe guard
نگهداری
safe distance
فاصله بی خطر
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit
گاوصندوق
safe-conducts
خط امان
safe guard
حفافت
safe house
خانه امن
safe altitude
ارتفاع امن
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe and sound
صحیح وتندرست
safe area
منطقه امن
safe area
منطقه بی خطر
safe keeping
نگهداری
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
temporary safe conduct
امان
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
safe working load
بارکاری مطمئن
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
safe water mark
علامتآببیخطر
safe conduct holder
مستامن
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com