Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
chain stay
محلقرارگیریزنجیر
Other Matches
to stay up
بیدار ماندن
to stay away from something
دور ماندن از چیزی یا جایی
some one must stay here
یک کسی باید اینجا بماند
he is to stay
قرار است بماند
he is to stay
بنا است بماند
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
him to stay
نتوانستم او راوادار کنم بماندحریف اونشدم بماند
stay away from
<idiom>
اجتناب کردن
To stay the course .
تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
stay behind
نیروی جا گذاشته شده
stay behind
عقب مانده
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
to stay something
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
to stay something
موقتا معلق کردن
[قانون]
to stay behind
بازماندن
to stay away from something
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
i stay
در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stay
حائل
stay
نقطه اتکاء
stay
مانع عصاء
stay
ایست
stay
توقف مکث
stay
بازداشتن
stay
نگاه داشتن
stay
توقف کردن
stay
ماندن
stay
توقفگاه
stay
بکسل طولی ناو
stay
سکون
i wish to stay here
میخواهم اینجا بمانم
stay
تکیه مهار
stay
سپر
i wish to stay here
میل دارم ...
stay
انکر
to stay in the loop
<idiom>
در جریان ماندن
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
seat stay
نگهدارندهصندلی
to stay overnight
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
permission to stay
پروانه اقامت
stay ring
حلقهثابت
permission to stay
جواز اقامت
to stay with a person
پیش کسی ماندن
WI'll you stay for ( to ) dinner?
برای شام بمانید (می مانید؟)
boring stay
قسمت ساکن مقابل
stay of execution
مجازبهتخطیازقانون
we were ordered to stay
دستور دادند بمانیم
It has been a very enjoyable stay.
در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
stay put
<idiom>
درجایی ماندن
staysail-stay
بادبانسهگوشثابت
triatic stay
بکسل رابط ناو
boring stay
محل نشست
Can you stay over night?
می توانی شب را با ما (نزد ما ) بمانی ؟
to stay with a person
نزد کسی ماندن
stay in strike
اعتصاب
he bade me to stay
بمن فرمودبمانم
he whispered me to stay
بمن گفت که بمانم
short stay
لنگر طول کوتاه
i decided to stay
بر ان شدم که بمانم
i intend to stay here
قصد دارم اینجا بمانم
i intend to stay here
بر انم که
i intend to stay here
خیال دارم که ...
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
imeant you to stay
قصد
it is not p for meto stay
نمیتوانم بمانم
to stay floating
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
imeant you to stay
من این است که شما بمانید
stay of proceedings
توقیف دادرسی
stay of proceedings
تعلیق دادرسی
stay sail
بادبان نصب شده برروی دیرک
chin stay
بند زیر چانه
to stay in the loop
<idiom>
آگاه ماندن در
[موضوع ویژه ای]
[اصطلاح روزمره]
to stay one's stomach
شکم خودرا اندکی سیرکردن
cross stay
تقویت صلیبی
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
he whispered me to stay
سرگوشی
cross stay
بست چلیپا
stay at home
خانه نشین
cable stay anchorage
کابلبرقراریلنگرگاه
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
stay vane blade
تیغهثابتتوخالی
anchor at short stay
لنگر بلند
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
anchor at short stay
لنگر طولی عمودی
How long wI'll you stay in Europe ?
چند وقت اروپا می مانید ؟
terminal and stay resident program
برنامه مقیم پایانی ایستا
terminate and stay resident program
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
chain saw
اره برقی
chain saw
اره زنجیری
chain
زنجیر مساحی
chain
سلسله کوه
chain
سری عکسهای یک منطقه زنجیر
chain
مراجعه کنید به CATENA
chain
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
chain
فایلی که در آن هر ورودی داده و آدرس ورودی بعدی را که همان محتوای داده را دارد
chain
دارد.
chain
رکود داده در یک فایل زنجیری
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
چاپگری که حروف آن به ترتیب پشت سر هم قرار دارند
chain
روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain
لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
chain
کند وزنجیز حلقه
chain
لیستی از دستورات در فایل که به ترتیب در یک سیستم دستهای اجرا می شوند
chain
مجموعهای از کلمات که هر کلمه مشتق شده
chain
زنجیر
chain
از کلمه قبلی
chain
رشته
chain
سلسله
chain
: زنجیرکردن
chain
شبکه زنجیری
chain
سلسله سلسله مراتب
chain
زنجیر
chain
زنجیره
chain
سری
parent chain
زنجیر مادر
measuring chain
زنجیر مساحی
parent chain
زنجیر اصلی
pawn chain
زنجیر پیادهای شطرنج
pointer chain
زنجیر اشاره گرها
print chain
زنجیر چاپ
surveyor's chain
زنجیر مساحی
sprocket chain
زنجیر دندانه دار
side chain
زنجیر جانبی
skid chain
زنجیر چرخ
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
chain rule
قاعده زنجیری
[ریاضی]
markov chain
زنجیره مارکف
studded chain
حلقه زنجیر میان دار
chain-smoking
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoking
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
safety chain
زنجیرهامنیت
chain brake
عایقزنجیر
chain guide
محافظزنجیر
chain of dunes
زنجیرتلمسه
chain of neurons
نرونهایزنجیرهای
mooring chain
زنجیرمهار
chain stitch
بافت زنجیری
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
chainsaw chain
تیغهارهدرختبری
drive chain
زنجیرهراندن
chain-smokes
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smokes
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoked
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain drive
زنجیرهکششی
surveyor's chain
پاپیمایشگری
surveyor's chain
زنچیر سنجش
tire chain
زنجیر چرخ
tire chain
زنجیر یخ شکن
chain stitch
گره یا کوک زنجیره ای جهت جلوگیری از باز شدن گلیم بافت و تزیین و یا کناره بافی و شیرازه بافی مورد استفاده قرار می گیرد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
He is a chain smoker.
پشت سرهم سیگار می کشد
chain letter
نامهی زنجیری
chain letters
نامهی زنجیری
chain-smoke
پی در پی سیگار کشیدن
chain-smoke
سیگار را با سیگار قبلی روشن کردن
chain-smoked
پی در پی سیگار کشیدن
lifting chain
زنجیربالابر
markov chain
زنجیر مارکوف
chain printer
چاپگرزنجیرهای
chain hook
هوک زنجیر
chain hook
دیلم زنجیر لنگر
chain hob
دستگاه فرز غلطکی زنجیرهای
chain guage
اشل زنجیری
chain gang
هم زنجیر
chain gang
دستهای از محکومین که بهم زنجیر شده اند
chain field
فیلد اتصال
chain effects
اثرات زنجیری
chain crew
متصدیان اندازه گیری
chain clamp
گیره زنجیری
chain locker
انبار زنجیر
chain locker
چاله زنجیر
chain of command
سلسله مراتب
chain printer
چاپگر زنجیری
chain plate
صفحه فلزی کنار قایق برای بستن بادبان
chain pipe
لوله زنجیر
chain grab
زنجیر گیر
chain pipe
دهانه چاله زنجیر
chain of evacuation
سیستم تخلیه
chain of evacuation
سیستم اخراجات
chain of command
سلسله مراتب فرماندهی
chain case
جعبه زنجیر
chain case
جعبه محافظ زنجیر
chain cable
زنجیر لنگر
chain reactions
واکنش زنجیرهای
chain reactions
واکنش زنجیری
chain reactions
واکنش زنجیری یاهستهای
chain reaction
واکنش زنجیرهای
chain reaction
واکنش زنجیری
chain reaction
واکنش زنجیری یاهستهای
chain stores
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain mail
زره زنجیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com