Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
children's home
محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
Search result with all words
Our children have all left home now, but
[except]
[bar]
one.
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Other Matches
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
children
بچه ها
children
کودکها
children
طفل ها
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .
هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
to watch children
مواظب بچه ها بودن
disturbed children
کودکان پریشان
None of the boys ( children ) came .
هیچ کدام از بچه هانیامدند
disadvantaged children
کودکان محروم
exceptional children
کودکان استثنایی
slide
[for children]
سورتمه
[سرسره ]
[در برف]
institutionalized children
کودکان پناهگاهی
Keep an eye on the children.
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
twin children
دو بچه دوقولو یا همزاد
If you count the children too.
اگر بچه ها راهم حساب کنید ( بشمارید )
suitable for children
مناسب برای بچه ها
suitable for children
د رخور بچه ها
Some parent spoil their children .
برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
A mothers love for her children.
عشق مادر نسبت به فرزندانش
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
children's apperception test
سی ا تی
school age children
کودکان واجب التعلیم
children's apperception test
ازمون اندریافت کودکان
Mentally retarded children.
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
Children start school at the age of 7.
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
We are thirty people not counting the children .
بدون شمرن بچه ها سی نفر هستیم
Line up the children in order of height.
بچه ها رابترتیب قد بخط کنید
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
home like
خانگی
home
سرزمین پدر و مادر
third home
بازیگر مهاجم
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
On my way home. . .
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home like
وطنی
may i see you home?
برسانم
On my way home. . .
سرراهم بمنزل ...
Is there anybody at home ? Anybody home ?
کسی منزل هست ؟
nobody home
<idiom>
فکرش جای دیگر است
home help
کمکحالبیمار
at home
<idiom>
درخانه
home
ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home like
راحت
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
WI'll you take me home?
مرا به منزل می رسانید ؟
home
کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home
اولین رکورد داده در فایل
home
محل زندگی کسی
home
نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home
منزلگاه
home
بطرف خانه
home
خانه دادن
home
روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home
بازی
home
میهن
home
وطن اسایشگاه
home
جا به داخل لوله راندن
home
زمین خودی
home
وطن
home
شهر بخانه برگشتن
home
اقامت گاه
It came home to me.
به نظرم رسید.
It came home to me.
به فکرم رسید.
home
منزل
home
خانه
at home
پذیرایی در ساعت معین
home
زادبوم
home
وطن
home
میهن
home
مرزوبوم
home
میهن وطن
to bring home
حالی کردن
home town
زادشهر
home towns
شهر موطن
home towns
زادگاه
to pay home
تلافی کامل کردن
home towns
خاستگاه
tumble home
خم درونی
home-grown
خانگی
home-grown
محصول خانه
take-home pay
مزد پس از کسر مالیات و غیره
home town
خاستگاه
we sang them home
ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
home town
زادگاه
to bring home
ثابت کردن
home town
شهر موطن
to freight out and home
دوسره کرایه کردن
to make one's way home
راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
home stretch
گام های پایانی
home stretch
مرحله نهایی
stay at home
خانه نشین
home stretch
پایانراه
take-home pay
حقوق خالص
take-home pay
مزد خالص
home-made
<adj.>
در خانه ساخته
[تهیه]
شده
home-made
<adj.>
خانگی
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.
شما آدرس من را دارید.
home address
آدرس منزل
to send home
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
at home and abroad
در داخل و خارج
[از کشور]
to start for home
رهسپار به
[راه]
خانه شدن
Home appliances
وسایل خانگی
I'll be at home today .
امروز منزل خواهم بود
take-home pay
خالص دریافتی
home plate
صفحهبازی
home straight
خطمستقیموسطبازی
home ground
آشنا بهمحیط
Home Secretary
مسئولدفتر
home time
زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth
حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home
خانهاشرافی
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home.
صاف آمد خانه
What is your home address?
نشانی منزلتان چیست ؟
Home appliances
لوازم خانگی
He went home on leave .
مرخصی گرفت رفت منزل
She lost her way home .
راه خانه اش را گه کرد
soldiers' home
پادگان
home page
باز کردن صفحهای از وب سایت
home consumption
مصرف خانگی
home building
ساختمان مسکونی
home born
خانه زاد
home born
طبیعی
home born
بومی
home address
نشانی مبداء
home address
نشانی منزلگاه
harvest home
محل جمع اوری خرمن
harvest home
پایان درو
harvest home
اخر خرمن
home consumption
مصرف داخلی
home country
کشور اصلی
home market
بازار داخل کشور
home market
بازار داخلی
home made
ساخت بومی
home made
ساخت داخلی
home key
کلید Home
home hole
اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency
پول ملی
home currency
پول داخلی
home country
محل تولید
funeral home
محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home
مرده شوی خانه
home computers
کامپیوتر خانگی
home computer
کامپیوتر خانگی
Home Office
وزارت داخله
Home Office
وزارت کشور
broken home
خانواده گسیخته
nursing home
اسایشگاه پیران
home economics
تدبیر منزل
home economics
اقتصاد منزل
home economics
اقتصاد خانه داری
home-brew
مشروبات خانگی
mobile home
خانه متحرک
mobile home
تریلی
delivery to the home
تحویل در خانه
convalescent home
نقاهت خانه
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad
در سفر و حضر
at home and abroad
در درون و بیرون کشور
at home and abroad
در داخله و خارجه
rest-home
اسایشگاه
rest home
اسایشگاه
home-made
وطنی
home-made
ساخت میهن
home brew
مشروبات خانگی
home port
پایگاه اصلی
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
home use entry
اعلامیه مصرف
home trade
خرید وفروش داخلی
soldiers' home
سربازخانه
home trade
داد و ستد داخلی
home trade
تجارت داخلی
home service
خدمات فروش در داخل کشور
home run
مسابقه پرامتیاز
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
home visit
بازدید خانواده
home wiring
سیم کشی ساختمانی
sickfor home
دلتنگ
home towns
زادشهر
run home
توگذاشتن
run home
جا گذاشتن
run home
جا انداختن
let us make a p for home
کوشش کنیم زودبخانه برسیم
i wrote home
کاغذنوشتم
i wrote home
برای خانه
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
home work
کار خانگی
home run
بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home run
گل زدن
home range
جایگاه حیوانات
home rule
حکومت ملی
home record
رکورد مبدا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com