English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
Other Matches
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean حرکت بدون نقص
clean بی نقص
clean بدون قید و شرط
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean خالص
clean زدودن
clean درست کردن
clean پاک کردن
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean تمیز
clean پاکیزه
clean پاک
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean تمیز کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیز کردن چیزی
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean بی نقض
clean بی قید و شرط
clean ساده
clean مرتب کردن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
clean پاک کردن
come clean <idiom> راست گفتن
clean پاکیزه کردن
to clean down گردگرفتن از
to clean down پاک کردن
clean تمیز کردن
clean زدودن
clean fingered رشوه نگرفته
clean house زدودن
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean house پاک کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
clean house پاکیزه کردن
clean animal جانورپاک یاحلال
clean house تمیز کردن
clean hands پاکی
clean handedness برائت
clean handedness پاکی
clean bill برات ساده
clean collection وصولی ساده
clean handed مبرا
clean handed پاک
clean handed بیگناه
This isn't clean. این تمیز نیست.
keep one's nose clean <idiom>
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean hands بی الایشی
clean limbed اراسته
clean limbed پاکیزه
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean receipt رسید بی قید و شرط
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean-shaven ریش تراشیده
squeaky clean بسیار تمیز
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean cut صریح
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
squeaky clean بی عیب
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
clean record نداشتن پیشینه بد
clean-cut مشخص واضح
clean-cut صریح
clean-cut روشن
clean cut مشخص واضح
clean cut روشن
dry-clean بابنزین پاک کردن
dry-clean لکه گیری کردن
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of lading بارنامه بی نقض
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
fair or clean copy پاکنویس
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
to press up با فشار بالابردن
press دستگاه فشار
in the press زیر چاپ
press بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
in the press تحت طبع
press فشاراوردن
press عامل موثر
press له کردن
press فشردن
press فشار دادن
press قفسه
press فشار دادن با انگشتان
press مطبوعات
to press up سوی بالافشار دادن
press عصاره گرفتن
press فشار روی دفاع
press قاب راکت تنیس
press تاکتیک دفاعی فشرده
press-up از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press چاپ
press دستگاه پرس
press ازدحام کردن اتوزدن
press وارداوردن
press مطبوعات جراید
press مطبعه
press ماشین چاپ
press جمعیت
press ازدحام
press چاپ فشار
press فشار
press دادن
press ماشین فشار
press up از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press فشردن زور دادن
to press back با فشار عقب بردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
press vice منگنه
punch press پرس منگنه
press gallery جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
press fit پرس شده
press part بخش فشرده
screw press قید
punching press پرس سوراخ کننده
press gallery لژ نمایندگان مطبوعات
screw press منگنه
sewing press ماشین کتابدوزی
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
press law قانون مطبوعات
press key تکمه فشاری
press hot فشردن گرم
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
solids press down دج ها سوی پایین فشار می اورند
solids press down اجسام جامد سوی
straightening press پرس مستقیم کنی
tiger press حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press the button دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
To press ones luck . لگد به بخت خود زدن
press wheel چرخفشار
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
in the press conference در مصاحبه مطبوعاتی
yellow press مطبوعات جنجالی
to press ahead with با زور ادامه دادن
press report گزارش خبری
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
press officer سخنگوییکارگانیاموسسه
press cutting برش دهنده فشاری
to send to the press برای چاپ فرستادن
treadle press ماشین چاپ پایی
wine press چرخشت
etching press ماشینچاپقلمزن
garlic press سیرخودکن
lithographic press چاپزغالی
pollen press فشارگرده
press bar دستهفشار
press chamber حفرهفشار
press corps گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press conferences مصاحبه مطبوعاتی
copying press منگنه سوادبرداری
crank press پرس کششی اهرم
cutting press پرس قطع کننده [مهندسی]
die press فشردن
drawing press پرس کششی
drill press متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
drill press دستگاه مته
drop press پتک خودکار اهنگری
extrusion press اشترانق پرسه
filter press صافی فشاری
press-gang دسته مامور جلب مشمولین
folding press پرس خم کاری
forging press پرس چکش کاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com