Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (2 milliseconds)
English
Persian
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
Other Matches
weapon
سلاح
weapon
جنگ افزار
weapon
اسلحه حربه
weapon
مسلح کردن
weapon
اسلحه
weapon
مسلح شده
weapon system
مدل جنگ افزارها
weapon system
سیستم جنگ افزارها
weapon selector
مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
guided weapon
جنگ افزار هدایت شونده
heavy weapon
سلاح و جنگ افزار سنگین
weapon troops
قسمتهای ادوات
weapon troops
یکانها ادوات
parts of the weapon
اجزایسلاح
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
atomic weapon
جنگ افزار اتمی
automatic weapon
جنگ افزار خودکار
automatic weapon
سلاح خودکار
biological weapon
جنگ افزار میکربی
chemical weapon
جنگ افزار شیمیایی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
kiloton weapon
جنگ افزار یک کیلوتنی
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
weapon debries
بقایای ترکش اتمی
weapon carrier
کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
to carry a weapon
مسلح بودن
operational weapon
جنگ افزار عملیاتی
operational weapon
جنگ افزاری که در عملیات مورداستفاده میباشد
salted weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
weapon delivery
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
weapon alpha
نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
weapon carrier
حامل جنگ افزار
nominal weapon
جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
offensive weapon
سلاح تهاجمی
offensive weapon
الت قتاله
weapon platoon
دسته ادوات
offensive weapon
سلاح خطرناک
lethal weapon
الت قتاله
light weapon
جنگ افزار سبک
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
heavy assault weapon
جنگ افزار هجومی سنگین
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
crew served weapon
جنگ افزار خدمه دار
crew served weapon
جنگ افزار اجتماعی
air defense weapon control case
روش استفاده از کلاهک اتمی در جنگ افزارهای پدافندهوایی
clean
پاک کردن
to clean down
گردگرفتن از
to clean down
پاک کردن
Please get it off !
[Please clean it up !]
لطفا این را پاک کنید !
come clean
<idiom>
راست گفتن
To clean someone out.
جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean
زدودن
clean
بی نقص
clean
شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean
تمیز کردن
clean
مرتب کردن
clean
ساده
clean
بی نقض
clean
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean
صفحهای
clean
که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean
پاک کردن خطا از داده
clean
دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean
حرکت بدون نقص
clean
پاک
clean
پاکیزه
clean
تمیز
clean
نظیف طاهر
clean
تمیزکردن
clean
پاک کردن
clean
درست کردن
clean
خالص
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean
بدون قید و شرط
clean
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean
مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean
عفیف
clean
زدودن
clean
تمیز کردن چیزی
clean
تمیز کردن
clean
بی قید و شرط
clean
بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
پاکیزه کردن
squeaky clean
بیکاستی
clean house
تمیز کردن
clean house
پاک کردن
as clean as a new pin
<idiom>
مثل دسته گل
This isn't clean.
این تمیز نیست.
keep one's nose clean
<idiom>
clean-shaven
ریش تراشیده
squeaky clean
بسیار تمیز
squeaky clean
بی عیب
squeaky clean
مثل دستهی گل
clean sweep
بردنهمهجوایزدریکمسابقه
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
Clean and tidy.
پاک وپاکیزه
He has a clean character.
اخلاقا" آدم سالمی است
clean slate
<idiom>
بدون هیچ اشتباهی
clean house
زدودن
clean house
پاکیزه کردن
clean cut
صریح
clean handedness
پاکی
clean handed
بیگناه
dry-clean
بابنزین پاک کردن
clean handed
پاک
clean fingered
رشوه نگرفته
clean collection
وصولی ساده
clean bill
برات ساده
clean animal
جانورپاک یاحلال
clean and press
حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk
حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft
هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
dry-clean
لکه گیری کردن
clean cut
روشن
clean-cut
مشخص واضح
clean-cut
صریح
clean-cut
روشن
clean cut
مشخص واضح
clean handed
مبرا
to clean arives
رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean record
عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean limbed
اراسته
clean the bases
ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean receipt
رسید بی قید و شرط
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean hands
بی الایشی
clean hands
پاکی
dry clean
خشک شویی کردن
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
clean payment
پرداخت بی قید و شرط
clean handedness
برائت
clean limbed
پاکیزه
clean record
نداشتن پیشینه بد
clean bill of lading
بارنامه بی نقض
fair or clean copy
پاکنویس
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of exchange
بارنامه بی نقص
clean bill of lading
بارنامه بی نقص
Erase ( clean ) the blackboard.
تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
two-hand clean and jerk
وزنهبرداریدوضرب
new broom sweeps clean
<idiom>
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
clean bill of lading
بارنامه ساده
to wipe the slate clean
<idiom>
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
clean bill of lading
بارنامه تمیز
clean bill of lading
بارنامه بدون قیدوشرط
To pour clean water over some ones hand .
<proverb>
آب پاکى روى دست کسى ریختن .
Give the room a good clean.
اتاق را حسابی جمع وجور کردن
A healthy recreation . Good clean fun.
تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels .
فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com