English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
closed stock اجناس ذخیره
closed stock اجناس انبارشده ثابت
Other Matches
closed وضع اماتوری یاحرفهای
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
closed <adj.> <past-p.> بندآورده شده
closed <adj.> <past-p.> سد شده
closed <adj.> <past-p.> بسته شده
closed <adj.> <past-p.> بلوکه شده
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed بسته
closed محصور
closed مسدود
closed محرمانه بسته
closed ممنوع الورود
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
closed پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed shop سیستم بسته
closed circuit مدار بسته
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed shop با کارکردانحصاری
closed circuits مدار بسته
closed circuit تلویزیون مداربسته
closed joint کوربند
closed indent دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed group گروه بسته
closed game بازی بسته
closed conference نشست مسدود
closed meeting نشست مسدود
closed conference گردهمایی محرمانه
closed meeting گردهمایی محرمانه
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed shop موسسه کارشناسی
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
closed fist مشت بسته
closed file فایل بسته
closed file ستون بسته
closed economy اقتصاد بسته
closed defence دفاع بسته در روی لوپس
closed chain زنجیر حلقهای
He is closed -fisted. <proverb> آدم خسیسى است .
closed area منطقه بسته
closed formation فرم بسته پیادهای
closed shops سیستم بسته
closed shops با کارکردانحصاری
closed shops موسسه کارشناسی
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed subroutine زیرروال بسته
closed area منطقه ممنوعه
closed loop حلقه بسته
closed variation واریاسیون بسته
closed universe جهان متناهی
closed universe جهان بسته
closed traverse پیمایش بسته
closed traverse خطوط متقاطع
closed system سازگان بسته
closed system سیستم بسته
closed variation دفاع تاراش
closed to trucks عبورکامیونممنوع
closed to pedestrians عبورپیادهممنوع
normally closed contact اتصال معمولا بسته
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
closed to bicycles دوچرخهسواریممنوع
closed to motorcycles موتورسواریممنوع
closed system نظام بسته
closed system منزوی
closed system نظام اقتصادی بسته
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
closed network شبکه بسته
closed routine روال بسته
closed sea دریای غیر ازاد
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed mind ذهن بسته
closed subroutine زیرروال مسدود
closed season فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed society جامعه بسته
closed loop حلقه مسدود
closed magnetic core هسته مغناطیسی بسته
closed circuit tunnel تونل مدار بسته
closed magnetic circuit مدار مغناطیسی بسته
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
closed loop gain بهره تقویت درطبقه بسته
closed bus system سیستم گذر بسته
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
closed coil armature ارمیچر مدار بسته
closed-circuit camera دوربین امنیتی
closed-circuit camera دوربین نظارت
closed footed magnet اهنربای چنبری
abel closed tester دستگاه ابل
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
closed circuit battery باتری با مدار بسته
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
cubic closed packed structure ساختار مکعبی تنگچین
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
stock درانبار
out of stock;ex stock از موجودی یاذخیره
to take stock of برانداز کردن
to have in stock موجود داشتن
stock still بی حرکت
stock still بی جنبش
stock : مایه
stock انباشته انباره
stock اماد ذخیره
stock ذخیره ذخیره کردن
stock انبار
stock قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock میله لنگر
stock موجودی
stock موجودی کالا ذخیره
stock ذخیره اولیه
stock عادی ازلحاظ مدل
stock دسته چوب ماهیگیری
stock سهم
stock به موجودی افزودن
stock ذخیره کردن
stock ذخیره
stock موجودی موجودی کالا
stock تنه
stock ته ساقه
stock قنداق تفنگ
stock پایه دسته ریشه
stock نیا
stock سهام سرمایه
stock مواشی پیوندگیر
stock :حاضر
stock موجود
stock دم دست
stock اماده
stock انبارکردن
stock ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
take stock <idiom> جمع بندی کردن
stock کنده
stock دسته ابزار و اسلحه
take stock of <idiom> شمردن فرصتها
stock-still بی حرکت
stock-still بی جنبش
stock ماده اولیه
stock جوراب ساق بلند
out of stock <adj.> غیر موجودی کالا [در انبار]
in stock <idiom> روی بورس
stock سهام
stock مال التجاره
stock عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stock دودمان
stock جامع نسب
stock دسته حدیده
stock رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stock بدنه رنده
stock موجودی ذخیره
stock موجودی انبار
stock evaluation بررسی موجودی انبار ارزیابی موجودی
stock dividend سهام صادره بابت سود سهام
stock control کنترل وسفارش موجودی انبار
stock control کنترل موجودی
stock exchnge بورس
stock company شرکت سهامی
reserve stock اماد ذخیره
stock control کنترل موجودی انبار
stock control کنترل ذخیره انبار
stock exchnge بازار سهام تجارتی اتحادیه سهامداران
stock jobber سفته باز
stock jobber محتکر سهام دلال سهام
stock in trade مال التجاره
stock jobbery سفته بازی
stock in trade لوازم وابزار کار فوت وفن
stock holder سهامدار
stock holder صاحب سهم
stock funds اعتبار خریدنقدی
stock funds اعتبار نقدی اماد
stock clerk انباردار
stock check کنترل موجودی
stock adjustment تعدیل موجودی
stock accounting حساب کالاهای موجود
stock accounting حسابداری موجودی
safety stock موجودی تضمینی
seed stock ذخیره بذرکاشتنی
service stock اماد و کالاهای جنگی
service stock امادرزمی
spares stock موجودی لوازم یدکی
seed stock نیروی ذخیره
stock adjustment تطبیق موجودی
safety stock موجودی ذخیره انبار
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
stock broker دلال بورس
stock broker کارگزار بورس
stock broker دلال سهام
stock bottle شیشه ذخیره
reserve stock موجودی ذخیره
stock audit حسابرسی موجودی
stock and die دسته حدیده و حدیده
stock account حساب موجودی
stock in trade موجودی کالای مغازه
laughing stock مورد تمسخر
laughing stock مضحکه
laughing stock مایهی خنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com