Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
reduce
کم کردن
reduce
استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduce
تبدیل کردن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
کاهیدن
reduce
کوچک تر کردن
reduce
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reduce
تبدیل
reduce
تقلیل یافتن
reduce
تنزل دادن
reduce
فتح کردن
reduce
استحاله کردن
reduce
مطیع کردن
reduce
تقلیل دادن
reduce
ساده کردن
reduce
کاهش یافتن
reduce
کاستن
reduce/enlarge
کاهش
reduce/enlarge
افزایش
to reduce to writing
روی کاغذ اوردن ضبط کردن
REDUCE SPEED NOW
از صورت خود بکاهید
reduce to obedience
مطیع کردن
reduce to poverty
بگدایی انداختن
to reduce an establishment
کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
to reduce to a nonplus
بی جوابی
to reduce to a nonplus
حیرت
to reduce to writing
ثبت کردن
to reduce to a nonplus
مبهوت حیران
to reduce to writing
نوشتن
to reduce to extremity
بیچاره کردن مستاصل کردن
to reduce to extremity
بجان اوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something .
چیزی را بصورت مسخره درآوردن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
out in the cold
<idiom>
تنها
out cold
<idiom>
به کما رفتن
i f. cold
سردم است
keep cold
دست پاچه نشدن
it is cold
سرد است
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
cold
بدون آماده بودن
to keep cold
دست پاچه نشدن
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
سرما
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
سرماخوردگی
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
نه گرم
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold steel
اسلحه سرد
paradoxical cold
سرمای تناقضی
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
to catch cold
زکام شدن
cold shut
جوش سرد
cold spot
نقطه سرماگیر
cold start
دوباره روشن کردن
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start
شروع سرد
cold start
boot cold
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
to grow cold
سردشدن
to catch cold
سرماخوردن
cold heartedness
بیرحمی
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold work
کار سرد
cold working
سردکاری
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
deep cold
سرمای ژرف
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
head cold
نزله
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel
جنگ افزار سرد
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
to feel cold
از سرما یخ زدن
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.
غذا سرد است.
cold cuts
گوشت پخته سرد
some cold water
مقداری آب سرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
to feel cold
احساس سردی کردن
to get cold feet
نامطمئن شدن
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
cold turkey
محروم
cold turkey
ترک اعتیاد
cold sweat
سردخو
cold sweat
عرق سرد
cold storage
سردخانه
cold frames
سرما دورکن
cold frame
سرما دورکن
we were perished with cold
از سرما مردیم
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
cold turkey
خمار
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
I feel cold.
سردم است
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold
بسیارسرد
cold fish
غیر احساساتی
cold coolant
مخزنخنککننده
cold air
هوایخنک
cold turkey
بیرو دربایستی
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بلامقدمه
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold cream
یکجور مرهم
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold-shoulder
خونسرد
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
common cold
سرماخوردگی
catch cold
زکام شدن
common cold
گریپ نزله
common cold
زکام
cold extrusion
فشردگی سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold-shouldered
خونسرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders
خونسرد
cold bath
ابتنی با اب سرد
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
catch cold
سرما خوردن
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold sore
تاول تبخالی
blow cold
هوای سرد دمیدن
cold sores
تاول تبخالی
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold-shouldering
خونسرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold boot
راه اندازی سرد
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body
منبع سرد
cold blooded
بی عاطفه
cold blooded
خونسرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
asphalt cold
اسفالت سرد
cold shortness
سرد شکنندگی
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
ice cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
cold cathode
کاتد سرد
ice-cold
مثل یخ
cold war
جنگ سرد
cold mix
امیخته سرد
cold livered
خون سرد
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold livered
بی عاطفه
ice cold
فوق العاده سرد
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold short
شکسته سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold rubber
لاستیک سرد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting
پرچکاری سرد
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold link
پیوند دستی
cold infusion
خیسانده
cold heartedness
بی عاطفگی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
cold heartedly
باخون سردی
cold hearted
بی عاطفه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com