Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
snaps
گازگرفتن
snaps
بی مقدمه
snaps
شتابزدگی ناگهانی
snaps
عجله
snaps
قفلکیف وغیره
snaps
چفت
snaps
قالب زنی
snaps
مهرزنی
snaps
یک گاز
snaps
گیره فنری
snaps
قزن قفلی
snaps
گازناگهانی سگ
snaps
چسبیدن به قاپ زدن
snaps
ربودن
snaps
ناگهانی
snaps
بی خبر
snaps
باخشونت حکمی رادادن
snaps
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snaps
روش بازگرداندن توپ به بازی از تجمع
snaps
اچار پرچ
snaps
شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps
گرفتن عکس فوری
snaps
عوعو کردن
snaps
سخن نیش دارگفتن
snaps
قاپیدن
snaps
گسیختن
snaps
بشکن
snaps
لقمه
keep cold
دست پاچه نشدن
it is cold
سرد است
i f. cold
سردم است
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
out in the cold
<idiom>
تنها
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
to keep cold
دست پاچه نشدن
out cold
<idiom>
به کما رفتن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold
سرما
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
نه گرم
cold
بدون آماده بودن
cold
سرماخوردگی
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
deep cold
سرمای ژرف
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to grow cold
سردشدن
head cold
نزله
to catch cold
زکام شدن
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
to catch cold
سرماخوردن
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
paradoxical cold
سرمای تناقضی
cold working
سردکاری
cold work
کار سرد
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start
دوباره روشن کردن
cold spot
نقطه سرماگیر
cold shut
جوش سرد
cold shortness
سرد شکنندگی
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold rubber
لاستیک سرد
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold start
شروع سرد
cold start
boot cold
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold short
شکسته سرد
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel
جنگ افزار سرد
cold steel
اسلحه سرد
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold riveting
پرچکاری سرد
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
to feel cold
از سرما یخ زدن
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.
غذا سرد است.
cold cuts
گوشت پخته سرد
some cold water
مقداری آب سرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to feel cold
احساس سردی کردن
to get cold feet
نامطمئن شدن
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
خمار
cold turkey
محروم
cold turkey
ترک اعتیاد
cold sweat
سردخو
cold sweat
عرق سرد
cold storage
سردخانه
cold frames
سرما دورکن
cold frame
سرما دورکن
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
I feel cold.
سردم است
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold
بسیارسرد
cold fish
غیر احساساتی
cold coolant
مخزنخنککننده
cold air
هوایخنک
cold turkey
بیرو دربایستی
we were perished with cold
از سرما مردیم
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered
خونسرد
cold cream
یکجور مرهم
common cold
زکام
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrude
تراکم سرد
common cold
سرماخوردگی
common cold
گریپ نزله
blow cold
هوای سرد دمیدن
cold chisel
قلم سردکار
cold cathode
کاتد سرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
catch cold
زکام شدن
cold-shoulders
خونسرد
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
catch cold
سرما خوردن
ice cold
فوق العاده سرد
cold sore
تاول تبخالی
cold sores
تاول تبخالی
cold bath
ابتنی با اب سرد
cold-shouldering
خونسرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body
منبع سرد
cold blooded
بی عاطفه
cold blooded
خونسرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
asphalt cold
اسفالت سرد
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold is merely privative
گرما نیست
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
ice-cold
فوق العاده سرد
cold boot
راه اندازی سرد
cold infusion
اب
cold infusion
خیسانده
cold heartedness
بیرحمی
ice-cold
مثل یخ
cold light
نور سرد
cold link
پیوند سرد
cold link
پیوند دستی
ice cold
مثل یخ
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold mix
امیخته سرد
cold livered
خون سرد
cold livered
بی عاطفه
cold heartedness
بی عاطفگی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
cold war
جنگ سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com