Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
compass card
صفحه قطب نما
compass card
گلباد
compass card
صفحه قطبنما
Other Matches
with in compass
بدون مبالغه
compass
پرگار قطب نما
compass
حیطه
compass
دایره
compass
حدود وثغور حوزه
compass
گرد مدور
compass
درک کردن
compass
جهت کردن محصور کردن
compass
باقطب نماتعیین
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
compass
دور زدن
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
compass
قطبنما
compass
قطب نما
compass
به دست آوردن
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
compass
دوره
compass
وسعت دایره
compass
حدود
compass
پرگار
compass
جهت یاب
compass
تدبیر کردن
compass
محدود کردن فهمیدن
compass saw
اره تیغه باریک
compass binnacle
پایه قطبنمای مغناطیس stand compass : sys
beam compass
پرگار بازودار
astro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
astro compass
قطب نمای نجومی
compass bowl
جام قطبنما
compass calibration
تنظیم قطب نما
aperiodic compass
قطب نمای با عقربه چفت شونده
aperiodic compass
قطب نمای چفت شونده
compass calibration
تنظیم انحراف قطب نما
induction compass
قطب نمای القائی
inclination compass
قطبنمای میلی
magnetic compass
قطبنمای مغناطیسی
hair compass
پرگار سوزنی
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
transit compass
الت سنجش گوشههای افقی
to fetch a compass
گردگشتن
to fetch a compass
دورزدن
compass bridge
قطبنمایعرشهکشتی
to box the compass
جهات سی ودوگانه قطب نمارابه ترتیب گفتن
swinging the compass
تصحیح انحراف قطب نما تصحیح خطای قطب نما
steering compass
قطبنمای سکان
liquid compass
مایعقطبنما
compass swing
قطب نما انحراف طولی قطب نما
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
compass point
جهتقطبی
compass azimuth
گرای مغناطیسی
compass azimuth
گرای قطب نمای کشتی
compass bearing
سمت قطب نما
bow compass
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
compass compensation
تصحیح قطب نما
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
compass swing
چرخش خط محوری
compass window
شاه نشین نیم گرد
compass plane
رنده سینه
compass stand
binnacle compass
compass direction
سمت قطب نما
compass north
شمال قطب نما
compass north
شمال مغناطیسی
compass rose
شمال نما
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
compass rose
صفحه جهت یاب
compass platform
bridge
compass direction
گرای مغناطیسی
compass direction
جهت قطبنمای مغناطیسی
compass error
جمع انحراف تغییرپذیری وخطای گردش شمالی
compensation of compass
تصحیح قطبنما
radio compass
قطبنمای رادیویی
compass declination
انحراف قطب نما
gyro compass
قطبنمای الکتریکی
gyro compass
قطب نمای نجومی
gyro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی
magnetic compass
قطبنما
magnetic compass
قطب نما
compass declination
انحراف مغناطیسی قطب نما
mariner's compass
قطبنمای ژیروسکپی کشتی
mariner's compass
قطبنمای دریایی
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
compass acceleration error
اشتباه قطب نما در اثر سرعت گرفتن کشتی یا هواپیما
compass acceleration error
خطای شتاب جهت یاب
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
compass magnetic binnacle
binnacle
compass meridian line
قطبنمایخطنصفالنهار
aperiodic magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی بدون نوسان
cross section of a liquid compass
قسمتموربقطبنمایمایع
card
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
card
پنبه زنی
card
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
card
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
card
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
card
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
greetings card
کارتتبریک
ID card
کارت شناسایی
ID card
شناسنامه
card
مین فلز برای تختههای مدار
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
card
یک کارت پانچ
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
ورق بازی گنجفه
card
ورق
card
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
card
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
card
ماشین پرداخت پارچه
card
کارت
card
کارت ویزیت بلیط
card
مقوا
card
کارت تبریک کارت عضویت
card
ورق بازی کردن
card
برگ
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
card
برگه
ram card
RAکارت
He is a loose card .
خیلی ول است
race card
برنامه اسب دوانی
letter card
کاغذ پستی تا شده که لبههای چسب دارانرابهم چسبانده به پست میدهند
logic card
کارت منطقی
magnetic card
کارت مغناطیسی
post card
کارت پستال
key card
کارت اصلی حروف رمز کامپیوتر
paper card
کارت کاغذی
card sharp
برگزن
playind card
ورق گنجفه
post card
کارت غیررسمی که تمبر روی ان چسبانده بجای کارت پستال است
punch card
برگ منگنه
punch card
کارت منگنه
punched card
کارت کارمندی که در مقابل هرروز یا هر ساعت کار انراسوراخ کنند
punched card
کارت منگنه شده
punched card
کارت پانچ شده
punched card
کارت منگنه
qualification card
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
ledger card
کارت معین
card-carrying
دو آتشه
visiting card
کارت ویزیت
trailer card
کارت پشت بند
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
to palm a card
برگی را در دست غیباندن
green card
کارت سبز
card support
حافظورق
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
tape to card
از نوار به کارت
red card
علامت اخراج اخراج بازیگر
summary card
کارت خلاصه
visiting card
کارت اسم درفرانسه
visting card
کارت ویزیت
card-carrying
عضو رسمی
card-carrying
دارای کارت عضویت
card sharps
برگزن
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card-carrying
واقعی
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
yello card
اخطار
yello card
کارت زرد
card-index
رجوع شود به file card
we left a card on him
کارتی در خانه اش گذاشتیم
stub card
ته کارت
storm card
طوفان نمای دریایی
To play ones last card
آخرین تیر ترکش رارها کردن
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
trump card
<idiom>
استفاده از وسیله قدیمی اگر هیچ چیز دیگرکار نکند
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
card-cut
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
vaccination card
دفترچه مایه کوبی
card-indexes
رجوع شود به file card
index card
کارتشاخص - کارت Index
cheque card
کارتشناساییمخصوصدریافتچک
high card
کارتبالا
boarding card
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
card vote
کنارهگیریبهنفعکسی
smart card
کارت هوشمند
safety card
کارت تامین اتشبار
safety card
کارت تامین جنگ افزار
red card
کارت قرمز
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
range card
کارت برد
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
vaccination card
دفترچه واکسیناسیون
key card
کارت کلید کامپیوتر
card sorter
دستگاه مرتب کننده کارت
card image
تصویر کارت
card hopper
قسمت جهنده کارت
card hopper
ناودان کارت
card guide
راهنمای کارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com