English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English Persian
controlled economy اقتصاد تحت کنترل
controlled economy اقتصادارشادی
Other Matches
controlled مهار شده
controlled کنترل شده
self-controlled خوددار
self controlled خوددار
controlled atmosphere جو واپاده
controlled exercise مانور کنترل شده
controlled exercise تمرین کنترل شده
controlled fragmentation مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled company شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled interception رهگیری کنترل شده
controlled inventory اقلام ذخیره کنترل شده
controlled inventory موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled mosaic موزاییک کنترل شده
controlled port بندر نظامی کنترل شده
controlled environment محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
close controlled همکاری نزدیک
controlled effects جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled atmosphere گاز محافظ
controlled area منطقه کنترل شده
controlled area منطقه ممنوعه
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled airspace فضای هوایی کنترل شده
controlled atmosphere هواسپهر واپاده
controlled burning اتش زنی کنترل شده
controlled burning اتش زنی واپاده
controlled effects اثرات کنترل شده
controlled variable متغیر کنترل شده
controlled mosaic موزاییک تنظیم شده
remote-controlled دستگاهکنترلازراهدور
radio-controlled وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
controlled atmosphere اتمسفر کنترل شده
display controlled نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled war جنگ پیش تنظیم
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
controlled sampling نمونه گیری کنترل شده
controlled reprisal انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled rectifier یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled pattern بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled port بندرکنترل شده
controlled war جنگ محدود
controlled passing عبور کنترل شده
controlled net شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled passing عبور ومرور کنترل شده
automatically-controlled door درکنترلخودکار
remote-controlled points نقطهکنترلازراهدور
solenoid controlled valve سوپاپ الکترومغناطیسی
silicon controlled restifier یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
controlled access road راه با ورودی محدود
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
controlled stick steering دسته دنده خودکار
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
broadcast controlled air interception نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
economy صرفه جویی
economy علم اقتصاد
economy اقتصاد
economy اقتصادی
open economy اقتصاد باز
planless economy اقتصاد نسنجیده
planless economy اقتصاد بی نقشه
principles of economy اصول اقتصاد
regional economy اقتصاد منطقهای
regional economy اقتصادناحیهای
natural economy اقتصاد غیرپولی
natural economy اقتصاد طبیعی
household economy اقتصاد خانگی
household economy تدبیر منزل
mature economy اقتصاد رشد یافته
mature economy تکامل یافته
mental economy اقتصاد روانی
monetary economy اقتصاد پولی
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
moneyless economy اقتصاد بی پول
national economy اقتصاد ملی
sluggish economy اقتصاد در حالت رکود
sluggish economy اقتصاددر حالت کسادی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
warfare economy اقتصاد جنگی
warfare economy اقتصاد جنگ پرداز
weak economy اقتصاد ضعیف
black economy پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
economy class درجه توریستی
economy class اکونومی کلاس
to reflate the economy به اقتصاد تحرک بخشیدن
token economy اقتصاد ژتونی
test economy اقتصاد ازمون
sound economy اقتصاد قوی
soviet economy اقتصاد شوروی
spotaneous economy اقتصاد خودبخودی
static economy اقتصاد ایستا
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
subsistence economy اقتصاد معیشتی
suffering economy اقتصاد اسیب دیده
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
heat economy اقتصاد حرارت
closed economy اقتصاد بسته
planned economy اقتصاد بانقشه
planned economy اقتصاد سنجیده
planned economy اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
command economy اقتصاد دستوری
market economy اقتصاد بازار
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
mixed economy سیستم اقتصادی که در ان روشهای کاپیتالیستی و سوسیالیستی در جوار هم به کار گرفته شود
declining economy اقتصاد در حال افول
planned economy اقتصاد برنامهای
political economy اتصاد سیاسی
political economy علم ثروت
best economy mixture نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
barter economy اقتصاد بدون پول
barter economy اقتصاد پایاپای
balanced economy balanced
balance economy اقتصاد متوازن
backward economy اقتصاد عقب مانده
political economy اقتصاد سیاسی
declining economy اقتصاددر حال تنزل
expanding economy اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
exchange economy اقتصاد مبادلهای
free economy اقتصاد ازاد
factory economy اقتصاد کارخانهای
fuel economy اقتصاد سوخت
economy factor ضریب اقتصادی
economy factor ضریب صرفه جویی
dynamic economy اقتصاد متحرک
dynamic economy اقتصاد پویا
guild economy اقتصاد صنفی
directed economy اقتصاد ارشادی
directed economy اقتصادهدایت شده
mixed economy اقتصاد مختلط
domestic economy اقتصاد داخلی
domestic economy اقتصاد محلی
dualistic economy اقتصاد دوگانه
centrally planned economy اقتصاد متمرکز
laissez faire economy اقتصاد ازاد
market directed economy اقتصاد مبتنی بر بازار
ministry of national economy وزارت اقتصاد ملی
free market economy اقتصاد بازار ازاد
centrally planned economy اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
developed market economy countries کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
developed market economy countries کشورهای مرفه
We have to stem the ride of emigration if our economy is to recover. اگر قرار است اقتصادمان رشد کند باید جلوی رشد مهاجرت را بگیریم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com