Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
English
Persian
controlled reprisal
انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
Other Matches
reprisal
جبران
reprisal
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal
تلافی کردن
reprisal
انتقام
reprisal
تلافی
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
to make reprisal
تلافی کردن
to make reprisal
تلافی در اوردن
controlled
مهار شده
controlled
کنترل شده
self-controlled
خوددار
self controlled
خوددار
controlled passing
عبور ومرور کنترل شده
controlled passing
عبور کنترل شده
controlled net
شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled mosaic
موزاییک تنظیم شده
controlled mosaic
موزاییک کنترل شده
controlled inventory
موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled inventory
اقلام ذخیره کنترل شده
controlled interception
رهگیری کنترل شده
controlled pattern
بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled port
بندر نظامی کنترل شده
remote-controlled
دستگاهکنترلازراهدور
radio-controlled
وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
display controlled
نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled war
جنگ پیش تنظیم
controlled war
جنگ محدود
controlled sampling
نمونه گیری کنترل شده
controlled rectifier
یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled port
بندرکنترل شده
controlled fragmentation
مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled exercise
تمرین کنترل شده
controlled exercise
مانور کنترل شده
controlled atmosphere
گاز محافظ
controlled area
منطقه کنترل شده
controlled area
منطقه ممنوعه
close controlled
همکاری نزدیک
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled airspace
فضای هوایی کنترل شده
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
controlled variable
متغیر کنترل شده
controlled atmosphere
اتمسفر کنترل شده
controlled atmosphere
جو واپاده
controlled atmosphere
هواسپهر واپاده
controlled effects
اثرات کنترل شده
controlled economy
اقتصادارشادی
controlled environment
محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled effects
جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled economy
اقتصاد تحت کنترل
controlled company
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled burning
اتش زنی واپاده
controlled burning
اتش زنی کنترل شده
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
automatically-controlled door
درکنترلخودکار
remote-controlled points
نقطهکنترلازراهدور
solenoid controlled valve
سوپاپ الکترومغناطیسی
silicon controlled restifier
یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
controlled access road
راه با ورودی محدود
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
raven's controlled projection test
ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com