Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English
Persian
dinner knife
چاقویغذاخوری
Other Matches
dinner
مهمانی
dinner
شام
dinner
ناهار
to get dinner
ناهارخوردن
We were having dinner when. . .
داشتیم شام می خوردیم که ..
he took her in to dinner
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
to ask somebody out for dinner
کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن
[بیشتر دوست دختر و پسر]
I just had dinner.
درست چند لحظه قبل شام خوردم
It wasnt much of a dinner .
زیاد شام مهمی نبود
Well discuss it at dinner.
سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner.
سرت رابلند کن ببینم
dinner jacket
لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jackets
لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jacket
اسموکینگ
dinner jackets
اسموکینگ
dinner is served
شام حاضراست
dinner table
میزغذاخوری
dinner plate
بشقابپلوخوری
dinner fork
چنگالغذاخوری
i asked him to dinner
او را به ناهار خواندم
dinner wagon
میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner set
لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is ready
است
dinner is ready
ناهاراماده
dinner dance
میهمانیرقص
dinner party
میهمانیشام
dinner service
فروفغذاخوری
To disg up the dinner .
شام را کشیدن
WI'll you stay for ( to ) dinner?
برای شام بمانید (می مانید؟)
dinner etc. is served
غذا آماده است
shore dinner
غذای دریایی
my neighbour at dinner
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
to orders dinner
دستور ناهار دادن
The dinner will be followed by a concert.
به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
We had a gorgeous dinner .
شام معرکه یی خوردیم
She gave us quite a decent dinner.
یک شام خیلی حسابی به ماداد
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
knife
: چاقو زدن
knife
کارد زدن
the knife
چاقوی جراحی
knife
تیغه
knife
: چاقو کارد
the knife
الت جراحی
before you can say knife
برقی ناگهان
knife
گزلیک
a knife
یک چاقو
before you can say knife
فورا
before you can say knife
خیلی زود
dessert knife
چاقویدسر
cook's knife
چاقویآشپزی
pruning knife
چاقوی شاخه زنی
commando knife
چاقویکماندو
war to the knife
کارد و کارد کشی
war to the knife
جنگ سخت
steak knife
کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
cheese knife
چاقویپنیر
butter knife
ضربهپایشنایپروانه
boning knife
چاقویتزئینی
war to the knife
جنگ خونین
three bladed knife
چاقوی سه تیغه
trench knife
کارد سنگری
flick-knife
چاقوی ضامندار
fettling knife
چاقویتراشیدنغذا
folding knife
کارد جیبی تاشو
[کارد سوئیسی]
hook knife
چاقوی قلاب شکل
[جهت گره زدن خامه ها در روش ترکی بافت]
knife polishing
[پرداخت پرزهای فرش به کمک چاقو یا تیغه تیز]
putty knife
کارتک
[ابزار]
spackle knife
کارتک
[ابزار]
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
filleting knife
چاقویماهیچهبربی
flint knife
چاقویسنگچخماقی
grapefruit knife
چاقوی گریپ فروت
ham knife
چاقویژامبون
kitchen knife
چاقویآشپزخانه
knife pleat
پیلهتیغهای
painting knife
چاقوینقاشی
finish knife
کارد یا تیغ
[مخصوص پرداخت سطح فرش]
oyster knife
چاقویمخصوصصدف
knife edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edges
لبه تیغ
sheath knife
چاقوی غلاف دار
paper-knife
کاغذ بر
carving knife
چاقوی حکاکی یا گوشت بری
jack-knife
چاقوی بزرگ جیبی
pocket knife
چاقوی جیبی
palette knife
کاردک نقاشی
knife edge
لبه کارد
bowie knife
دشنه
bowie knife
خنجر
bread knife
کارد نان بری
case knife
چاقوی جلد دار
case knife
چاقوی بزرگ
clasp knife
چاقوی ضامن دار
switchblade knife
چاقوی ضامن دار
knife-edges
لبه چاقو
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه چاقو
knife-edge
لبه تیغ
knife-edges
لبه کارد
knife-edges
لبه تیز هرچیزی
knife-edges
تیغه در
cut it with a knife
برضد
knife machine
کاردپاک کن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
knife grinder
چاقوتیزکن
knife grinder
تیزگر
knife machine
ماشین کاردپاک کنی چاقوتمیزکن
hand knife
خوش بافت
knife rest
جای چاقو
knife rest
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
knife switch
کلید تیغهای
knife switch
کلید اهرمی
knife switch
کلید چاقویی
moon knife
چاقوی هلالی
pallet knife
کاردک نقاشی
knife board
نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
knife board
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
plane knife
تیغه رنده
paring knife
ناخن گیر
cut it with a knife
درمقابل
dissecting knife
چاقوی تشریح
paring knife
سم تراش
paper knife
کارد کاغذبری
dissecting knife
کاردتشریح
pallet knife
ماله رنگ امیزی
hack knife
چاقوی مخصوص برش کامل
jack knife
خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
pallet knife
کاردک
moon knife
چاقوی پوست تراشی
large chopping knife
ساطور
types of kitchen knife
انواعچاقویآشپزخانه
principal types of knife
انواععمدهچاقو
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
jack knife bridge
پل متحرک تاشو
This knife is too blunt for words .
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
plaster cutting knife
کارد گچبری
A sharp knife (pin , needle)
چاقو (سوزن ) تیر
knife-blade cartridge fuse
فیوزفشنگیتیغهدار
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
double break knife switch
کلید تیغهای دو اتصالی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com