Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
doubled edge
لب گردان
Other Matches
doubled
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
doubled
دوبار
doubled
دو برابر بزرگتر
doubled
اندازه دو برابر
doubled up
: دو برابر دوتا
doubled up
جفت
doubled up
دولا
doubled up
دوسر المثنی
doubled up
همزاد
doubled up
:دوبرابر کردن
doubled up
مضاعف کردن دولا کردن
doubled up
تاکردن
doubled
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
doubled
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
doubled
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
doubled
دواسترایک متوالی
doubled
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled
مضاعف نمودن
doubled
دو برابرشدن یا کردن
doubled
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
doubled up
دو برابر
doubled up
دو برابر کردن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled up
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
doubled up
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
doubled up
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
doubled up
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
doubled up
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
doubled up
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
doubled up
دوبار
doubled up
دو برابر بزرگتر
doubled up
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
doubled up
دو برابرشدن یا کردن
doubled up
مضاعف
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up
دویدن
doubled up
بازی دوبل
doubled up
بازی دونفره خطای دبل
doubled up
توپزن 0001امتیازی فصل
doubled up
دواسترایک متوالی
doubled up
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled up
دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up
مضاعف نمودن
doubled up
اندازه دو برابر
doubled
توپزن 0001امتیازی فصل
doubled
: دو برابر دوتا
doubled
جفت
doubled
دولا
doubled
دوسر المثنی
doubled
همزاد
doubled
:دوبرابر کردن
doubled
مضاعف کردن دولا کردن
doubled
تاکردن
doubled
دو برابر
doubled
دو برابر کردن
doubled
بازی دونفره خطای دبل
doubled
بازی دوبل
doubled
دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled
دویدن
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled
مضاعف
He was doubled up with pain.
از شدت درد به خود پیچید
doubled pawns
پیادههای دوبله
doubled decked
دوطبقه دوعرشه
doubled columns
ستونهای مضاعف
doubled pawns
پیادهای مضاعف شطرنج
to take the edge off
سست کردن
on edge
<idiom>
خیلی عصبی وخشمگین
edge
: کنار
edge
لبه
edge
نبش
edge
کناره تیزی
take the edge off
<idiom>
رنجاندن
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
inner edge
لبهداخلی
on edge
مشتاق
on edge
بی صبر
on the edge of
درشرف
to take the edge off
کم زور کردن
edge
برندگی
edge
: دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge
طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge
تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge
به کار می رود
edge
تیزی
edge
سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge
فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge
کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge
اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge
اریب وار پیش رفتن
have an edge on
<idiom>
سود بردن
edge
کم کم پیش رفتن
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
edge
لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
edge
لبه دار کردن
edge
یال لبه
edge
دوره
edge
کناره
razor edge
لبه تیز
razor edge
دم
leading edge
لبه راهنما
razor edge
تیز
razor edge
پشته کوه که تیز باشد
reference edge
لبه مرجع
razor edge
محل افتراق
razor edge
موقعیت بحرانی
straight edge
خط کش
gripper edge
کاغذ گیر ماشین چاپ
edge zone
ناحیه لبه
false edge
قسمت سوم عقبی تیغه سابر
feather edge
لبه نازک
gilt edge
لب طلایی
gilt edge
ممتاز
gilt edge
مقدم درجه اول
gilt edge
بهترین
guide edge
لبه راهنما
leading edge
لبه مقدم
leading edge
لبه حمله
leading edge
اولین لبه کارت پانچ که وارد کارت خوان میشود
edge zone
اطراف لبه
straight edge
لبه مستقیم
outer edge
لبهبیرونی
tail edge
نوکلبه
upper edge
لبهفوقانی
He is on edge. He is restive.
آرام ندارد (ناراحت است )
I am edge . I am restive.
دلم شور می زند
edge length
درازای لبه
[ریاضی]
edge-shaft
میله ستون لبه
edge-roll
ابزار سه ربع گرد
edge-moulding
گچ بری لبه
edge of rug
لبه و حاشیه فرش
edge finish
شیرازه بافی
[جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
notched edge
لبهدندانه
mantle edge
لبهپوسته
straight edge
قد
straight edge
کشو
straight edge
شمشه
tool edge
پخ
top edge
لبه فوقانی
trailing edge
انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
trailing edge
لبه پشتی
trailing edge
لبه فرار
fore edge
لبهجلوییکتاب
hob edge
قابگاز
on the edge of one's seat
<idiom>
ناآرام بودن
knife edge
لبه تیز هرچیزی
absorption edge
لبه جذب
abutting edge
لبه ضربه گیر
aligning edge
لبه سیستم تشخیص حرف برای محل دهی به متن
band edge
لبه نوار
beaded edge
لبه برگردانده شده
bend on edge
خم کردن لبه ها
betwixt edge
اریب کردن
betwixt edge
یخ اریب
aligning edge
لبه هم تراز
bleeding edge
حاشیه نقشه
bleeding edge
حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
built up edge
لبه مخصوص نصب
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting edge
تیغه قطع سازی
knife edge
تیغه در
knife edge
لبه چاقو
knife edge
لبه تیغ
knife-edge
لبه کارد
knife-edge
لبه تیز هرچیزی
knife-edge
تیغه در
knife-edge
لبه تیغ
knife edge
لبه کارد
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
deckle edge
لبه صاف کاغذ
edge welding
جوشکاری دورهای
edge notched
لب بریده
edge stress
تنش تیغه
edge perforated
لب سوراخ
edge perforated
با سوراخهای لبهای
edge pressure
فشار لبه
edge raise
بلندی لبه ورق
edge rope
طناب کناری
edge set
فشار برروی لبههای اسکی
knife-edge
لبه چاقو
edge sharpening
دقیق کردن لبه
edge stone
سنگ نبشی
edge stone
سنگ نبش
edge tool
الت برنده
edge triggered
با رها شدگی لبهای
edge weld
جوش لبهای
edge notched
با بریدگی لبهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com