Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
English
Persian
driving wheels
چرخهایکمکیعقب
Other Matches
wheels
اتحادیه ورزشی
wheels
دور
wheels
چرخش
wheels
رل ماشین
wheels
چرخیدن
wheels
گرداندن
wheels
چرخ طایر
wheels
گردش ناو
wheels
جاروب کردن با پا
wheels
ساسایی
wheels
چرخ سمباده
there are wheels within wheels
زیرکاسه نیم کاسه است
wheels
چرخ
There are wheels within wheels .
کاسه ای زیر نیم کاسه است
There are wheels within wheels .
<proverb>
هر چرخ را چرخى مى چرخاند .
meals-on-wheels
سرویسآوردنغذابهدرخانه
catherine wheels
رجوع شود به pinwheel
to skid the wheels
ترمزکردن
to oil the wheels
چرخها را روغن زدن
to grease the wheels
چرخ هاراروغن زدن
to spin one's wheels
<idiom>
بدون نتیجه زحمت کشیدن
[اصطلاح روزمره]
suck wheels
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
brake wheels
چرخ های دندانه دار
gear wheels
چرخ های دندانه دار
cog wheels
چرخ های دندانه دار
hell-on-wheels
<idiom>
شخص غرغرو وبدخلق
cogged wheels
چرخ دنده ها
cog wheels
چرخ دنده ها
gear wheels
چرخ دنده ها
cogged wheels
چرخ های دندانه دار
steering wheels
چرخ فرمان
steering wheels
غربالک
steering wheels
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheels
رل
spare wheels
چرخ زاپاس
spinning wheels
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels
چرخ طیار
spinning wheels
دوک نخ ریسی
spinning wheels
چرخ نخ ریسی
driving
سواری
driving
کوبش
driving
موثر رانندگی
driving
راننده
driving
بردن مسابقه در نتیجه فشارزیاد سوارکار
driving
محرک
driving school
آموزشگاهرانندگی
driving turbine
توربینگرداننده
driving propeller
پروانهحرکت
driving glove
دستکشرانندگی
driving motor
موتور محرک
driving axle
محور گرداننده
driving licenses
گواهینامه رانندگی
There is nothing to be afraid of in driving.
رانندگی که ترس ندارد.
driving licences
گواهینامه رانندگی
driving rod
میله فنر ارتجاع
driving lane
یک خط جاده برای یک مسیر
You're driving me mad!
تو من را واقعا دیوانه می کنی!
[اصطلاح روزمره]
Here is my driving licence.
بفرمائید، این گواهینامه من.
driving licence
گواهینامه رانندگی
driving axle
اکسل گرداننده
driving axle
محور رانش
driving bit
هویزه میلههای اسب
driving resistance
تاب کوبش
driving resistance
مقاومت کوبش
driving range
علامت تعیین کننده فاصله ها
driving power
قدرت محرکه
driving pinion
چرخ دندانه پی نیون گرداننده
driving mirror
اینه عقب اتومبیل
driving mirror
اینه اتومبیل
driving member
عضو محرک
driving mechanism
مکانیزم رانش
driving iron
نام قدیمی چوب شماره 1 گلف
driving gear
چرخ دنده محرک
driving force
نیروی محرک
driving force
نیروی محرکه
driving flange
لبه گرداننده
driving flange
فلانژ گرداننده
driving experience
تجربه رانندگی
driving clutch
کلاج محرکه
driving pulley
قرقره محرکه
driving spindle
هرزگرد محرک
driving spring
فنر ارتجاع
driving torque
گشتاور پیچشی گرداننده
driving sleeve
مهره ماسوره
driving wheel
چرخ محرک
driving wheel
چرخ گرداننده
driving sleeve
استوانه گرداننده
drunken driving
رانندگی در حال مستی
driving rod
میله حرکت دهنده
driving rod
میله گرداننده
driving belt
تسمه گرداننده
pile driving
شمعکوبی کردن
driving spring
فنر حرکت دهنده
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
bolt driving gun
اچار رینگی
grid driving power
توان کنترل شبکه
pile driving appartus
ماشین شمعکوبی
back driving axle
محور گرداننده عقب
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Here ist my driving licence card.
بفرمائید این گواهینامه رانندگی من است.
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .
رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com