English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (5 milliseconds)
English Persian
duck soup سهل
duck soup اسان
duck soup کار اسان وسهل
duck soup <idiom> آسان
Other Matches
There is too much salt in the soup . the soup is too salty. سوپ خیلی شور است
in the soup <idiom> در دردسر افتادن
I'd like some soup. من مقداری سوپ میخواهم.
soup ابگوشت
soup اشامه
soup موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup سوپ
soup tureen فرفسوپخوری
soup spoon قاشقسوپخوری
soup kitchens دار المساکین
soup bowl کاسهسوپ
pea soup نخود اب
organic soup سوپ الی
soup kitchens محل اطعام فقرا
She had three bowls of soup. سه کاسه سوپ خورد
soup kitchens نوانخانه
vegetable soup سوپ سبزی
spinach soup سوپ اسفناج
soup of the day سوپ روز
chicken soup سوپ مرغ
crab soup سوپ خرچنگ
tomato soup سوپ گوجه فرنگی
soup kitchen نوانخانه
soup kitchen دار المساکین
soup kitchen محل اطعام فقرا
gravy soup ابگوشت تنقاب
duck جا خالی دادن
duck مرغابی
duck under سر زیر بغل
duck درگیر شدن هواپیماها
duck اخراج توپزن بی امتیاز
duck کد مخصوص درگیریهای هوایی
duck اردک
duck اردک ماده غوطه
duck زیر اب رفتن غوض کردن
duck غوض
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> کاسه از آش گرمتر.
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
french onion soup سوپ پیاز فرانسوی
rim soup bowl کاسهسوپلبهدار
this soup is mere wash اب زیپواست
this soup is mere wash این سوپ خیلی رقیق است
to be a dead duck بیهوده بودن [چیزی یا کسی]
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
lame duck علیل وناتوان
duck and drake پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
sitting duck <idiom> هدف ثابت
sitting duck هدف بی دفاع واسان
decoy duck مرغابی ای که مرغان دیگررابدام میاندازد
break one's duck کسب نخستین امتیاز
duck hook ضربه پیچدار کوتاه
bowled for a duck باختن بازیگر بی امتیاز
baiting duck مرغ دام
lame duck از کار افتاده
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
To dodge . To duck. جاخالی دادن (دربازی )
duck and drake اردک نر
dead duck <idiom> در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
lame duck <idiom> نزدیک به بازنشسته شدن
scaup duck اردک قرمز اسیاواروپا وامریکا
man darin duck یکجور مرغابی کاکل دار که اصل ان از چین است
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
duck under and rear takedown یک دست و یک پا
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
He stands there like a duck in a thunder storm. <idiom> مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com