English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
failure free بدون خرابی
Other Matches
failure ورشکستگی
failure عجز و درماندگی
failure عیب و نقص
failure نقص
failure شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
failure مین توان الکتریکی
failure متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure خرابی وسیله ناشی از اثرات جانبی
failure تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failure بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failure توقف کردن
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure عیب
failure واماندگی
failure درمانگی
failure کوتاهی قصور
failure ناتوانی
failure شکست ورشکستگی
failure خرابی
failure عدم موفقیت
failure شکست
failure نارسایی
failure قصور
failure شکست خورده
failure to do the better ترک اولی
failure عمل نکردن گیر سلاح
failure گسیختگی
failure غفلت
power failure خاموشی
mean time to failure زمان میانگین تاخرابی
strain at failure افزایش طول نسبی درگسیختگی
equipment failure خرابی تجهیزاتی
power failure قطع قدرت
failure logcing ثبت وقوع خرابی
failure moment لنگر گسیختگی
failure prediction پیش بینی خرابی
failure rate نرخ خرابی
failure rate میزان خرابی
failure to maintain ترک انفاق
failure safety قابلیت اطمینان
failure safety قابلیت اعتماد
married failure عمل نکردن اتصالی مین
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
market failure شکست بازار نارسائی بازار
market failure ناتوانی بازار
failure of negotiations شکست مذاکرات
hard failure نارسایی سخت افزاری خرابی سخت افزاری
failure load بار گسیختگی
failure by rupture گسیختگی برشی
power failure خرابی برق
bank failure ورشکستگی بانکی
business failure شکست تجاری
business failure ناکامی تجاری
catastrophic failure خرابی فجیع
transient failure خرابی گذرا
sudden failure گسیختگی نهائی
structural failure نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
strain at failure تغییر شکل درگسیختگی
shear failure گسیختگی ناشی از برش
engine failure عیب و نقص موتور
failure safety [توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
resistance to failure مقاوم در برابر ترک
failure safety ایمنی در برابر خرابی
failure by rupture شکست برشی
heart failure سکته قلبی
power failure رفتن برق
power failure قطع برق
heart failure نارسایی قلب
pre mature failure گسیختگی زودرس
To what do you attributeThe failure of the army? شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
His failure was a bitter experience. شکستن تجربه تلخی شد
general shear failure گسیختگی برشی عمومی
failure to comply with the transaction عدم ایفاء تعهد
limit state of failure حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
chronic kidney failure [CKF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
chronic renal failure [CRF] نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
chronic kidney failure [CKF] نارسایی مزمن کلیوی [پزشکی]
chronic renal failure [CRF] نارسایی مزمن کلیوی [پزشکی]
free ترخیص کردن میدانی
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
free پروتکل ارسال که در آن گیرنده هیچ سیگنال وضعیت دریافت نمیکند
free پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد
free فاقد
free تحویل
free بخشودن
free جایز
i did that of my own free will به میل خود
free بازیگر ازاد
free مربوط به پای ازاد بازیگر در هوا در هرلحظه
free حرکت قایق در جلو باد
free کمی محدودیت نوع اسلحه
free بطور مجانی ازادکردن
free for all زدوخوردهمگانی
having free will فاعل مختار
having free will ازادکار
i did that of my own free will این کار را کردم
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-all مسابقه بین این اسبها
free ازاد
free مطلق
free مستقل
free اختیاری مختار
free مجانی
free مجاز منفصل
free رها
free <adj.> دست و دلباز
free رایگان سخاوتمندانه
free for all داد وبیداد
You are free to go now. اکنون آزادید بروید.
free پاک کردن برنامه ها یا فایل ها با افزایش فضای خالی
free in and out بدون هزینه تخلیه و بارگیری
free ازادکردن
free will اختیاری
free will ازادی اراده
free will طیب خاطر
free will اراده ازاد
free will اختیار
free موجود در دیسک یا حافظه
free آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free روا
free thinker کسیکه دارای فکر ازاد بوده
free on rail قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
free on truck تحویل کالا روی کامیون
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
free swimming قادر به شنا
free swimming شناور
free of all average معاف از هرگونه خسارت
free on boand فوب
free surface سطح ازاد
free surface مخازن ازاد اب
free surface سطح اب ازاد
free support تکیه گاه ازاد
free of tax بدون مالیات
free of particular average معاف از خسارات جزئی
tax-free <adj.> بدون مالیات
tax-free <adj.> معاف از مالیات
free on rail تحویل در راه اهن
free space فضای ازاد
free on quay قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
free of all charges بدون هیچگونه مخارج
free on board بدون هزینه حمل تا روی وسیله نقلیه
free tower برج پرش ازاد
free tower برج ازاد
free from taxes <adj.> معاف از مالیات
free from taxes <adj.> بدون مالیات
free throw پرتاب بدون مانع برای یار
free throw پاس بدون مانع
free throw پرتاب ازاد
free throw پنالتی
free thought ازادی فکر لامذهب
free thought وارستگی از مذهب
free thinking ازادی از قیود مذهب
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
free thinkers ازاد فکران
free thinker وبه مذهب بی اعتنا است .
free of charge معاف از حقوق گمرکی
free stream جریان ازاد
free of charge مجانی
free oscillation نوسان ازاد
free person حر
free spoken ساده گو
free play بازی ازاد
free play ازاد
free spoken رک گو
free spillweir سرریز ازاد
free play لق
free space فضای خالی
free play بدون محدودیت
free skating قسمت حرکات ازاد مسابقه اسکیت
free position روش اغاز مجدد بازی پس ازخطا
free silver مقدار نقره ازاد یک مسکوک
free safety مدافع در منطقه ضعف
free of cost مجانی
free recall یاداوری ازاد
free redical بنیان ازاد
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
free spokenness ساده گویی
free rocket موشک ازاد
free radical رادیکال ازاد
free spokenness رک گویی
free spoken بی محابا
free spoken بی پرده
free rocket موشک غیر هدایت شونده
free of expense بیخرج
free of expense مجانی
free of duty معاف از عوارض گمرکی
free of cost مفت
free rotation چرخش ازاد
free on quay تحویل دراسکله
free sample نمونه مجانی
free trader تجارت ازاد
free-standing آزاد
fat-free بدونچربی
free house مغازهایکهچندیننوعآبجومیفروشد
free kick ضربهآزاددرفوتبال
free pardon متهمیکهآزادمیشود
free pass مجوزورود
free spirit فردیکهمستقلزندگیمیکند
free-and-easy غیررسمی غیرجدی
free-standing مستقل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com