English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fast data entry control کنترلدخولاطاعاتسریع
Other Matches
fine data entry control کنترلدخولاطلاعاتعالی
data entry ثبات داده ها ورود داده ها
data entry داده دهی
data entry ثبت داده ها
data entry form فرم ورودی داده ها
data entry device دستگاه داده دهی
data entry mode حالت ثبت داده ها
direct data entry داده دهی مستقیم
data entry specialist متخصص داده دهی
data entry operator متصدی داده دهی
data control کنترل داده ها
control data داده کنترلی
data control section بخش کنترل داده
data control block بلاک کنترل داده ها
control data corporation یک سازنده بزرگ تجهیزات کامپیوتری cyber
data link control کنترل اتصال داده
synchronous data link control کنترل پیوند دادهای همگام
data set control block بلاک کنترل مجموعه داده ها
high level data link control کنترل پیوند دادههای سطح بالا
fast قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast کیلو baud میدهد
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast by نزدیک
fast سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast سطح لغزنده یا سفت
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast سریع السیر
fast تند
fast جلد وچابک
fast رنگ نرو
to keep a fast روزه داشتن
fast تندرو
fast سفت
fast فورا
fast پایدار باوفا
fast روزه گرفتن
fast روزه
to fast off باگره محکم کردن
entry مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
right of entry حق ورود
entry شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
re-entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry اعاده تصرف
re entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re entry اعاده تصرف
re entry ورود
re-entry ورود
re entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
entry عمل ورودی
no entry ورودممنوع
entry قلم
entry ثبت
entry نقطه شروع پرش یا چرخش
entry شرکت کننده
entry فقره
entry چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry ثبت دردفتر ثبت
entry مدخل
entry راه راهرودر
entry ورود
entry ادخال
entry دخول
entry ورود راهرو
entry اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
entry در پایگاه دادههای یا کتابخانه
entry آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
to observe a fast روزه داشتن
to observe a fast روزه گرفتن
to make fast محکم کردن
acid fast دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
to make fast بستن
to break one's fast افطار کردن
to live fast ولخرجی کردن
to sleep fast رفتن
to stand fast محکم ایستادن
fast food تند خوراک تندکار
water fast پارچه شورنرو
water fast غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast رنگ نرو
to walk fast تندراه رفتن
to take fast hold of گرفتن
to take fast hold of سفت
to stand fast ثابت بودن
fast forward جلوبر
to lay fast نگاه داشتن
to hold fast نگاهداشتن
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
to live fast خوش گذرانی کردن
He is fast asleep. خواب خواب است
acid fast مقاوم در برابر رنگ بری اسید
stand fast متوقف شدن
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stern fast طناب پاشنه قایق
It was raining fast. باران تندی می آمد
colour fast دارایرنگثابت
to break ones fast افطارکردن
to break ones fast ناشتایی خوردن
to sleep fast خواب خوش
to break ones fast روزه
to break ones fast خوردن
to hold fast محکم
fast-forward جلو زدن فیلم
fast shuttle تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast day روز روزه
hard and fast لازم الاجراء
fast bowler توپ انداز پرتاب سریع
fast handed خسیس
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast and loose نااستوار
fast access با دستیابی سریع
hard and fast ثابت
fast handed خشک دست
hard and fast غیر قابل تغییروانحراف
hard and fast سخت ومحکم
make fast مهار
fast cruise ازمایش حرکت سریع ناو
fast cruise ازمایش سریع ناو در بندر
fast break ضدحمله
fast break حمله سریع به دروازه
fast shuttle نقل و انتقال سریع
fast pill ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast neutron نوترون سریع
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
head-first entry پرشباسر
port of entry مرز ورود کالا یا فرد به کشور
to make an entry of وارد
to make an entry of کردن
make an entry وارد کردن
single entry حسابداری ساده
single entry حسابداری فردی
entry door در ورودی
barrier to entry منع ورود به صنعت
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
post entry ثبت پس از موقع
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
entry door در جلویی [ساختمان]
to make an entry of ثبت
port of entry بندرمحل ورود
port of entry بندر مقصد
entry doors در های ورودی
cost to entry هزینه ورود
bill of entry افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
bill of entry افهارنامه ورودی
make an entry ثبت کردن
key entry دخول کلیدی
double entry دفتر داری مضاعف
entry door ورودی
entry keydoard صفحه کلید ادخال
entry instruction دستورالعمل دخول
entry group گروه واجد شرایط
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry fee مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry condtion شرط دخول
entry block کنده مدخل
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
ease of entry سهولت ورود
entry line سطر ورودی
undefined entry فقره تعریف نشده
home use entry اعلامیه مصرف
deffered entry ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
entry plan طرح ورود به بندر
entry plan طرح دخول به سر پل
entry point نقطه دخول
feet-first entry پرشسیخی
forcible entry ورود عدوانی
entry keydoard صفحه کلیدورودی
forcible entry هتک حرمت منازل
entry side جهت ورود
entry side جهت دخول
entry point نقطه ورود
double entry سیستم دفترداری دوبل
lobby-entry مدخل
lobby-entry راهرو
gable-entry راهروی ورودی
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
hard and fast rule قانون خشک و سخت
heat fast paint رنگ مقاوم گرما
fast heart beat تاکی کاردی [پزشکی]
the car goes nice and fast اتوموبیل بد نمیرود
fast heart beat تندتپشی [پزشکی]
fast-forward button دکمهجلوبر
fast forward key کلیدجلوبرندهسریع
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
fast breeder reactor رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
Rumors circulate fast. شایعات سریع در همه جا می پیچد
Making fast progress. سریع ترقی کردن
hard and fast rule <idiom> نتیجه ماندگار
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast bindŠfast find جای محکم بگذارتازودپیداکنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com