English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
fire plan طرح اتش
fire plan طرح اتش توپخانه
Search result with all words
air fire plan طرح اتش هوایی
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
plan پلان
plan هامن
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan نقشه کف
plan طرح کردن
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
the better plan is to بهتر این است که .....
plan طرح ریزی کردن
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan تدبیر
plan برنامه ریزی کردن
plan پیش بینی کردن
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan برنامه
plan طرح
plan نقشه
plan تدبیر اندیشه
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan خیال
contingency plan طرح عملیات احتمالی
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
approval of plan تصویب نقشه
he thought out a plan تدبیری اندیشید
loading plan طرح بارگیری خودرو
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan طرح احتمالی
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
development plan طرح ارایش زمین
development plan طرح گسترش
development plan برنامه توسعه
detailed plan برنامه تفصیلی
deck plan افق پل کشتی
deck plan صفحه پل کشتی
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
colombo plan طرح کلمبو
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
illumination plan طرح روشنایی منطقه
installation plan نقشه ی نصب
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
interim plan برنامههای موقت
barrier plan طرح موانع
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
cargo plan طرح بارگیری ناو
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
lesson plan طرح درس
war plan طرح جنگی
collection plan طرح جمع اوری
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
collection plan طرح جمع اوری اخبار
war plan نقشه جنگی
key plan نقشه راهنما
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
marshall plan طرح مارشال
plan view نقشه کف
plan implementation عملی کردن برنامه
plan of action طرح عملیات
plan implementation اجرای برنامه
plan frame چارچوب برنامه
prospective plan برنامه بلند مدت
perspective plan برنامه بلند مدت
rolling plan برنامه غلتان
partial plan برنامه جزئی
part plan نقشه جزیی
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
plan of campaign طرح پیکار
plan of maneuver طرح مانور
plan view نمای بالا
prestowage plan طرح باربندی کالاها
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan طرح پروژه
plan view دید از بالا
plan targets اهداف برنامه
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan of the day برنامه روزانه ناو
outline plan طرح مبنا
ordnance plan طرح اردنانس
tentative plan طرح ازمایشی
test plan طرح ازمایش
financial plan برنامه مالی
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
entry plan طرح دخول به سر پل
entry plan طرح ورود به بندر
economic plan برنامه اقتصادی
draft plan پیش نویس برنامه
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
tactical plan طرح عملیات نظامی
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
secondary plan طرح ثانوی
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
site plan نقشه جایگاه
site plan نقشه محل
sliding plan برنامه لغزان
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan طرح جنگ
strategic plan نقشه جنگ
national plan برنامه ملی
marshall plan برنامه مارشال
ground plan طرح اساسی
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
ground plan برنگاره
frequency plan طرح فرکانس
ground plan نقشه مسطحه
ground plan شالوده
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
general plan نقشه عمومی
general plan نقشه کلی
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
floor plan نقشه اشکوب
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
centralized plan پلان مرکزی
butterfly plan طرح پروانه ای
block-plan نقشه اولیه ساختمان
game plan استراتژی بازی
master plan نقشه کلیات
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
master plan نقشه مجموعه
constant helm plan نقشه زیگزاگ
negative tax plan برنامه مالیات منفی
negative tax plan طرح مالیات منفی
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
documented plan figures ارقام مستند برنامه
open-plan coach طرحبازوگن
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
class improvement plan طرح بهبودناو
class improvement plan طرح توسعه ناو
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan [American English] به اقساط
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
fire حرارت
the fire النار
fire تندی
fire شلیک
to be under fire سخت مورد انتقاد قراردادن
fire حریق
fire new نونو
to fire at something تیر زدن به چیزی
fire آتش
fire new بکلی نویاتازه
fire اتش زدن
fire افروختن
on fire سوزان
on fire درحریق
fire شلیک تیراندازی شلیک کنید
fire پرتاب راکت
fire شوت محکم و مستقیم
fire at will اتش به اختیار خود
fire at will اتش به اختیار
on fire مشتعل درتاب وتب
fire تیراندازی کردن
on fire مشتاق
fire شلیک کردن
fire اتش کردن
fire بیرون کردن انگیختن
fire up روشن کردن
fire تفنگ یاتوپ رااتش کردن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
fire off شلیک کردن
to fire out بیرون کردن
under fire <idiom> درمرکز حمله بودن
to fire out بیرون انداختن
to fire up something با تحریک چیزی را افزایش دادن
keep the fire in اتش را روشن نگاه دارید
sure-fire حتما موفق
sure-fire شکست ناپذیر
to fire تیر زدن
under fire تیراتش
Keep away from the fire . نزدیک آتش نرو
fire out بیرون انداختن
to fire up روشن کردن
to fire off شلیک کردن
to fire off درکردن
to fire up گیراندان
fire out بیرون کردن
fire off در کردن
fire up اتشی شدن
to d. down a fire اتش رازیر خاکستر کردن
greek fire ماده اتشگیری که یونانیان استانبول ساخته بودندوزیراب میسوخت
indirect fire روانه کردن غیر مستقیم
pin fire سوزنی
grazing fire تیرسطحی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com