Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
Other Matches
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
chip
ژتن ریزه
chip in
contribute=
chip
ژتون
chip
پاس بلند قوسی
chip in
<idiom>
شریک شدن
chip
لپ پریده کردن یا شدن
chip
تراشه
chip
مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip
ورقه شدن
chip
سیب زمینی سرخ کرده
chip
خرده چوب
chip
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip
کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
to chip off
وراوردن
to chip off
کندن
chip
رنده کردن
to chip off
ریختن ورقه شدن
chip
تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
on chip
مدار ساخته شده روی یک قطعه
chip
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chip
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
silicon chip
تراشه سیلیسی
boiling chip
سنگ جوش
chip axe
تیشه
chip board
نئوپان
silicon chip
تراشه سیلیکان
chip enable
تواناکننده تراشه
one chip computer
کامپیوتر یک تراشهای
chip family
چند تراشه مربوط به هم
silicon chip
تراشه سیلیکن
chip of the old block
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
fragmental chip
براده فلز
fragmental chip
خرده
bargaining chip
انگیزانه
bargaining chip
مزیت
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
jumbo chip
مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
memory chip
تراشه حافظه
microminiature chip
تراشه ریزمقیاس
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
potato chip
چیپز
potato chip
باریکه سیب زمینی سرخ کرده
blue-chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
fragmental chip
خاک اره
flow chip
براده پیوسته
blue chip
سهام مرغوب
chip pocket
شیار دندانههای اره
chip seal
شن بخورد راه دادن
chip select
انتخاب تراشه
chip shot
ضربه کوتاه
chip spreader
جاده صاف کن
computer on a chip
کامپیوتر روی یک تراشه
continous chip
برادههای قیچی کاری
curly chip
براده پیچیده
discontinuous chip
براده گسسته
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to chip
[to chop off]
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
sixteen bit chip
تراشه 61 بیتی
thirty two bit chip
تراشه 23 بیتی
wood chip wagon
واگنتراشهچوب
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
shop around
<idiom>
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
keep shop
دکانداری کردن
shop
کارخانه
shop
کارگاه
shop
مغازه گردی کردن دکه
shop
خریدکردن
shop
فروشگاه
shop
کارگاه تعمیرگاه
shop
مغازه
to keep shop
دکان داری کردن
shop
دکان
to keep shop
دکان داشتن
shop
کارخانه خرید کردن
shop
محل ساخت
fish for
<idiom>
مچگیری کردن
fish
بست زدن
to fish out
دراوردن
to fish out
بیرون اوردن فهمیدن
fish
انواع ماهیان
saw fish
اره ماهی
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish
جستجو کردن طلب کردن
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
fish
ماهی
i went to fish
رفتم
to fish up
دراوردن
fish like
ماهی مانند
fish
صیداز اب
to fish up
بیرون کشیدن
i went to fish
ماهی بگیرم
fish
پشت بند گذاشتن
fish
بکاربردن طعمه ماهیگیری مخصوص
milling shop
کارگاه فرزکاری
machine shop
کارگاه محاسبات ماشینی
pawn shop
مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop steward
رئیس گروه
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
welding shop
کارگاه جوشکاری
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
union shop
مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
tuck shop
مغازه قنادی
tuck shop
مغازه حلویات
lathe shop
تراشکاری
lathe shop
کارگاه تراشکاری
tommy shop
دکان خواربارفروشی یانانوایی
winding shop
کارگاه سیم پیچی
molding shop
کارگاه قالب گیری
nickel shop
ساچمه نیکلی
shop girl
شاگرد دکان
railway shop
تعمیرگاه راه اهن
shop girl
شاگرد پادو
shop keeper
دکان دار
shop keeper
صاحب دکان
shop lifter
دزد مشتری نما
shop lifting
دزدی از مغازه ها
shop supply
اماد تعمیرگاهی
shop supply
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop test
ازمایش کارگاهی
smith's shop
اهنگری
smith's shop
کارگاه اهنگری
shop fronts
ازاره نمای بنا
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop boy
پادو
shop boy
شاگرد
open shop
بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop
سیستم باز
open shop
با کارکرد ازاد
pattern shop
کارگاه مدل سازی
shop lifter
دکان بر
print shop
بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop
فروشگاه باشگاه حرفهای
repair shop
workshop
repair shop
تعمیرگاه
shop boy
شاگرد دکان
shop front
ازاره نمای بنا
base shop
تعمیرگاه پادگانی
food shop
خواربار فروشی
die shop
حدیده سازی
dram shop
جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop
کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop
کارگاه صحرایی
to shut up a shop
مغازه ای را بستن
food shop
بقالی
tea shop
رستوران
grocer's shop
خواربار فروشی
coffee shop
رستوران
beauty shop
ارایشگاه
beauty shop
سالن ارایش وزیبایی
base shop
تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
break into a shop
دکانی را زدن
cartwright's shop
دوچرخه سازی
grocer's shop
بقالی
assembly shop
کارگاه مونتاژ
acre shop
حق الارض
tea shop
نهارخوری قهوه خانه
coffee shop
قهوه خانه
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
field shop
تعمیرگاه صحرایی
shop-soiled
آسیبدیدهوکثیف
sex shop
فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
bucket shop
جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
closed shop
قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
shop stewards
رئیس گروه
corner shop
مغازهکوچک
closed shop
سیستم بسته
closed shop
با کارکردانحصاری
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
closed shop
موسسه کارشناسی
shop assistant
دستیار مغازه دار
shop floor
کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
chemist's shop
داروخانه
sweet shop
مغازهشیرینیوسیگارفروشی
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
fish scaler
ابزارماهی
fish fork
چنگالمخصوصخوردنماهی
have other fish to fry
[have better fish to fry]
کار مهمتر داشتن
fish dish
فرفماهی
fish kettle
فرفمخصوصماهی
tin fish
ماهی کنسرو
to fish for information
<idiom>
یک دستی زدن به کسی
[اصطلاح روزمره]
fish slice
ابزاریدرآشپزخانهبرایسرخکردنماهی
big fish
فردمهمودارایقدرت
neither fish nor fowl
<idiom>
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
tuna fish
ماهی تن
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
have other fish to fry
[have better fish to fry]
لقمه چرب تری در نظر داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com