Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
fly front closing
پوششدکمه
Other Matches
closing
اخری
self closing
بطور خودکار بسته شونده
closing
بستن پیمایش
closing
بستن
closing
خاتمه عملیات
closing
نهایی
closing plug
درپوش گلوله درپوش دهانه
closing of account
تفریغ حساب
closing head
سرهای پرچ
closing prices
اخرین قیمت معامله شده
closing time
زمانتعطیلیمغازهها
closing prices
قیمت سهام درپایان روز
closing plug
درپوش
closing date
اخرین روز اخرین فرصت
closing date
تاریخ انقضاء
closing azimuth error
اشتباه گرای بستن پیمایش
critical closing speed
سرعت بحرانی پایین
I look forward to hearing from you soon.
[letter closing line]
مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم.
[پایان نامه]
in front
<adv.>
جلو
at front
<adv.>
جلو
up front
رک و راست
up front
<idiom>
روراست ،صحیح
at the front
<adv.>
جلو
up front
جلو چشم مردم
up front
در انظار
up front
چشمگیر
up front
با صراحت و صداقت
up front
بیپرده پوشی
up front
رک
in front of
در قبال
to go to the front
بجبهه رفتن
up front
از پیش
up front
پیشاپیش
front
نمای ساختمان
at the front
در جلو
up front
پیش -
up front
بیعانه
to go to the front
داخل جنگ شدن
front
جلو
front
فرمان سر روبرو جلو
front
به جلو
front
صف پیش
front
بازی در سانتر
front
در قبال
front
جبهه هوا
front
خط اول میدان رزم پیشانی
front
سمت دشمن
front
پیش
front
نما طرز برخورد
front
جلودار
front
منادی جبهه جنگ
front
بطرف جلو روکردن به
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
درصف جلوقرارگرفتن
front
جبهه
front
نمای جلو
at front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
in the front
<adv.>
در پیش
at the front
<adv.>
در پیش
in front
<adv.>
در پیش
in the front
<adv.>
در جلو
at the front
<adv.>
در جلو
in front
<adv.>
در جلو
at front
<adv.>
در جلو
in the front
<adv.>
جلو
in the front
<adv.>
در مقابل
front
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
نمای ساختمان
front
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
water front
جبهه رطوبتی
wave front
جبهه امواج رادیویی
wave front
جبهه موج
In the front rank.
درصف جلو
front door
دراصلیساختمان
front crawl
شنایکرال
type front
ماشین تایپ به جلو
sea front
نمای دریایی شهر
shirt front
پیش سینه اهاری
shirt front
پیش سینه
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
sight front
دید جلو در نقشه برداری
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door
درجلو
the front door
درورد
front indicator
فشارسنج
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
front bench
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front derailleur
درایلرجلویی
front pipe
لولهجلو
front flap
زبانهجلویی
front foil
فلزورقهایجلویی
front footrest
پدالجلویی
front mudguard
گلگیرجلو
front indicator
جلو
front knob
دستگیریجلویی
front lamp
لامپ جلو
front leg
پایهجلو
front crossbar
مانعپیشین
front brake
ترمزجلو
front board
مقوایجلویی
front wheel
چرخجلو
front tip
آبپاشنوکاتو
front point
میخجلویکفش
fall front
پیشآمدگیجلویدکور
front pocket
جیبجلو
front apron
جلویکروات
front beam
شاغولجلویی
front binding
روپوشجلویی
front lights
چراغهایجلو
front bearing
یاطاقان جلو
front face
سطح برجسته
front face
پیشانی
front grip
گرفتن میله دست مهتابی
front line
خط حمله خط حمله یادفاع
front lighting
روشنایی جلو ساختمان
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front liner
سانتر فوروارد
front lines
خط مقدم جبهه
front lines
خطوط مقدم
front lines
خطوط جلو جبهه
front matter
مقدمه
front matter
پیش گفتار
front line
9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front wing
گلگیر جلوی اتومبیل
front office
سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front-runners
دونده پیشتاز
front man
جلودار
front man
منادی
front man
پیشرو
front axle
اکسل جلو
warm front
جبهه هوای گرم
front court
نیمهای که به ان حمله میشود
fore front
نمای اصلی
front rake
زاویه شیب
action front
حاضر به تیر
front court
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front-page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page
سرصفحه
front page
مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front end
سر جلویی
front page
سرصفحه
front men
پیشرو
front men
منادی
front men
جلودار
front end
نرم افزار نهایی
front panel
تابلوی جلو دار
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
front wall
دیوار جلو
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
shop front
ازاره نمای بنا
front raise
تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
home front
عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
mach front
میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front
انتن ماخ سنج
odd front
خط دفاعی 4 نفره
popular front
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front
جبهه ملی
popular front
جبهه خلق ملی
popular front
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
front wall
دیوار مقابل اسکواش
front race
پیشتازی
front-runner
دونده پیشتاز
front rank
صف جلو
front porch
میدان جلو
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front sight
مگسک
front strain
کرنش پیچشی
front putty
بتونه جلو
front view
پیشانی
front view
جبهه
front view
نمای جلو
front view
نمای جلویی
front underlock
خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front runner
دونده پیشتاز
front axle bearing
یاطاقان اکسل جلو
front axle drive
محرک اکسل جلو
front axle housing
پوسته اکسل جلو
to tailgate the motorist in front
دمرانی کردن
[اصطلاح روزمره]
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
front door
[of house]
در جلویی
[ساختمان]
front door
[of house]
در ورودی
front door
[of house]
ورودی
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
upper warm front
جبهههوایبسیارگرم
to tailgate the motorist in front
سر به دم حرکت کردن
[اصطلاح روزمره]
outside kick and front headlock
قفل کردن سرحریف
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front landing gear
ترمزجلوییفرود
upper cold front
جبههوایبسیارسرد
snap-fastening front
جلودکمهدار
front-end loader
بهبیللودر
front top pocket
جیببالایجلویشلوار
front end processor
پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
front mud guard
گلگیر جلوی اتومبیل
front brake lever
اهرم ترمزجلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com