Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English
Persian
frame partition
جداگر سازه دار
frame partition
تیغه تیرپایهای
frame partition
تیغه قالبی
Other Matches
partition
تیغه
partition
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partition
تقسیم دیسک سخت به دو یا چند درایو منط قی که به صورت درایوهای جداگانه قابل دستیابی اند
partition
فضای دیسک سخت که به عنوان درایو منط ق به کار می رود و به صورت درایو جداگانهای قابل دستیابی است
partition
بخشی از حافظه کامپیوتر به عنوان حافظه پیش زمینه یا پس زمینه
partition
ناحیه
partition
قسمت
partition
بخش
partition
جزء بندی کردن
partition
قسمت کردن
partition
فایلی که از فایلهای ترتیبی کوچکتر تشکیل شده باشد و هر بخش جداگانه توسط برنامه کنترل قابل دستیابی است
partition
تقسیم افراز کردن
partition
جدار افراز
partition
دیواره
partition
وسیله یا اسباب تفکیک
partition
حد فاصل
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition
تفکیک کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
partition
افراز
partition
حایل
partition
دیوار تیغه
partition
جداگر تیغهای
partition
دیوار
partition of an estste
افراز یک ملت
partition of an estate
افراز ملک
partition function
تابع تقسیم
partition coefficient
ضریب توزیع ضریب تقسیم
partition coefficient
K :symb
partition chromatography
کروماتوگرافی تقسیمی
disk partition
پارتیشن دیسک
partition wall
دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
partition wall
تیغه
partition wall
دیوار تیغه
solid partition
جداگر یکپارچه
voluntary partition
افراز با رضایت یا سازش طرفین
load bearing partition
تیغه باربر
load-bearing partition
تیغه بابر
load bearing partition
جداگر باربر
frame-up
توط ئه
frame-up
پرونده سازی
frame up
دسیسه
frame
قاب کردن
frame
1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
to frame someone
پاپوش درست کردن برای کسی
frame up
توط ئه
frame up
دوز وکلک
to frame someone
کسی بیگناه را متهم کردن
ox frame
قابی که گوشههای چلیپایی دارد
saw frame
کمان اره
K-frame
قاببصورتحرفk
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame
قاب
frame
چهارچوب
frame
قواره
frame
قاعده
frame
قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame
باربست
frame
سازه
frame
قاب کادر
frame
شاسی
frame
صحنه
frame
چارچوب
frame
قاب کردن قاب گرفتن
frame
چارچوب گرفتن طرح کردن
frame
تنظیم کردن
frame
بیان کردن
frame
فرمول
frame
منطق اسکلت
frame
ساختمان
frame
چهارچوب تنه
frame
بدن
frame
پاپوش درست کردن
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame
استاتور استخوان بندی
frame
هیکل حالت موقتی
frame
کالبد
frame
کنترل هایی
frame
و مرز اطراف فضای پنجره
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame
قاب چارچوب کمان
frame
دنده عرضی
frame
تنه
frame
فریم
frame of reference
چهارچوب داوری
metal frame
قالبفلزی
head of frame
سرقاب
frame push
اهرم فشاردهنده
burner frame
قالب
adjustable frame
چهارچوب قابل تنظیم
frame stile
قالبنردبانی
time frame
مدت لازم
to connect to frame
اتصال به بدنه
burner frame
سوخت
two light frame
پنجره دو قلو
two light frame
پنجره دوچشمه
cold frame
سرما دورکن
freeze-frame
قاب ایستایی
freeze-frame
قاب ایستا
time frame
چارچوب زمانی
overhead frame
قالببالایسر
portal frame
قالبدرگاهی
roller frame
قالبدورانی
to frame an answer
پاسخی را طرح کردن
door-frame
چارچوب در
warp frame
قاب چله
frame agreement
توافق اولیه
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame of mind
حالتذهنیفرد
climbing frame
وسیلهایمخصوصبازیکودکان
wire frame
قالبفلزی
sash frame
حمایلقاب
sill of frame
آستانهقاب
timber frame
قالبچوبی
track frame
قالبشیار
vertical frame
قالبعمودی
walking frame
قالبچهارپا
warping frame
قالبپیچنده
web frame
قالبشبکهای
box-frame
قاب صندوقی
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
frame frequency
بسامد صحنه
claim frame
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
machine frame
چارچوب دستگاه
magnet frame
یوغ اهنربایی
main frame
کامپیوتر بزرگ
mast frame
قاب چهارگوش
chassis frame
چارچوب شاسی
mirror frame
جعبه اینه
open frame
هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
crane frame
چارچوب جرثقیل
casement frame
قاب بازشو
full frame
قاب کامل
frame house
خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus
شاسی
frame of hachsaw
کمان اره چکی
frame of hachsaw
کلاف اره چکی
c frame press
پرس با قالب "سی " شکل
door frame
چارچوب در
distribution frame
مقسم
frame work
چهارچوب
pack frame
کوله پشتی زین دار
page frame
قالب صفحه
page frame
قاب صفحه
piling frame
داربست
plan frame
چارچوب برنامه
provisional frame
ان بخش از بازی بولینگ که گوی موقعی پرتاب شده که بخش قبلی مورد اعتراض است
frame-ups
توط ئه
frame antenna
انتن چارگوش
bar frame
تیرک قاب
base frame
چهارچوب زیر دستگاهها
reference frame
دستگاه مقایسهای
beacon frame
فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
window frame
قاب پنجره
spinning frame
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
window-frame
قاب پنجره
belt frame
اسکلت محیطی بدنه هواپیما
space frame
قاب سه بعدی
frame-ups
پرونده سازی
picture frame
قاب عکس
wire frame model
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
intermediate distribution frame
مقسم میانی
wood frame construction
ساختمان با استخوانبندی چوبی
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
gap frame press
پرس "سی " شکل
micro to main frame
پیوند ریزکامپیوتر و کامپیوتربزرگ
track roller frame
قالبگردندهشیاردار
locomotive frame drilling machine
دستگاه مته چارچوب لوکوموتیو
middle rial of door frame
قیدچه
double frame hobbing machine
دستگاه فرز غلطکی با قاب دوبل
frame of mind (good or bad)
<idiom>
top and bottom rail of door frame
پاسار
sewing: sewing frame
ماشیندوخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com