English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
front derailleur درایلرجلویی
Other Matches
rear derailleur درایلرعقبی
front نمای ساختمان
at front <adv.> جلو
up front بیعانه
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in the front <adv.> جلو
at front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at the front در جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
up front پیش -
up front پیشاپیش
up front از پیش
up front جلو چشم مردم
up front در انظار
up front چشمگیر
up front با صراحت و صداقت
up front بیپرده پوشی
up front رک و راست
up front رک
to go to the front بجبهه رفتن
to go to the front داخل جنگ شدن
in front of در قبال
at the front <adv.> در جلو
in the front <adv.> در جلو
front پیش
front جبهه هوا
front به جلو
front فرمان سر روبرو جلو
front جلو
front خط اول میدان رزم پیشانی
front سمت دشمن
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front بطرف جلو روکردن به
front منادی جبهه جنگ
front جلودار
front نما طرز برخورد
front صف پیش
front بازی در سانتر
front در قبال
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
front نمای ساختمان
front نمای جلو
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
wave front جبهه موج
wave front جبهه امواج رادیویی
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
sea front نمای دریایی شهر
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sight front دید جلو در نقشه برداری
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
water front جبهه رطوبتی
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
front pocket جیبجلو
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front wheel چرخجلو
front crawl شنایکرال
front door دراصلیساختمان
In the front rank. درصف جلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front apron جلویکروات
front beam شاغولجلویی
front binding روپوشجلویی
front board مقوایجلویی
front brake ترمزجلو
front crossbar مانعپیشین
front flap زبانهجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
front indicator فشارسنج
front indicator جلو
front knob دستگیریجلویی
shop front ازاره نمای بنا
front axle اکسل جلو
front bearing یاطاقان جلو
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end سر جلویی
front end نرم افزار نهایی
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front matter مقدمه
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
action front حاضر به تیر
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
front runner دونده پیشتاز
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
warm front جبهه هوای گرم
front man جلودار
front man منادی
front man پیشرو
front men جلودار
front men منادی
front men پیشرو
front page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front matter پیش گفتار
front wall دیوار مقابل اسکواش
front strain کرنش پیچشی
popular front جبهه ملی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
odd front خط دفاعی 4 نفره
mach front انتن ماخ سنج
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front view جبهه
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front wall دیوار جلو
popular front جبهه خلق ملی
front sight مگسک
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
front panel تابلوی جلو دار
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front view پیشانی
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front rank صف جلو
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
front axle drive محرک اکسل جلو
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
front door [of house] در ورودی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to show a bold front جسارت کردن
front wheel suspension تعلیق چرخهای جلو
to push to the front [of line] داخل صف زدن
to show a bold front پر رویی کردن
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock لنگ تندر
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
front door [of house] ورودی
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
front brake lever اهرم ترمزجلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
You are roasting yourself in front of the fire . خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
It was printed on the front page . در صفحه اول روز نامه چاپ شد
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
front-end loader بهبیللودر
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
upper cold front جبههوایبسیارسرد
front top pocket جیببالایجلویشلوار
front sight housing چشمیهدفگیر
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
fly front closing پوششدکمه
snap-fastening front جلودکمهدار
front landing gear ترمزجلوییفرود
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
rear [front] connection اتصال [جلوئی] پشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com