English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
English Persian
future shock اضطراب دگرگونی
Other Matches
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
future مستقبل
the future عاقبت
the future دنیای دیگر عقبی
the future جهان اینده
in the near future در آینده نزدیک
future اینده
future اخرت
future بعد اینده اتیه
look to the future باینده نظر افکندن
for the future <adv.> برای آینده
future بعدی
fear of the future وحشت از آینده
office of the future ادارهای که استفاده گستردهای از کامپیوتر
he could read the future خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
future attacks حملههای اینده را پیش بینی نکردند
future-oriented <adj.> آینده گرا
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
office of the future ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
prospect of the future دورنمای اینده
a rosy future آینده امید بخشی
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
remote future آینده دور
future tense زمانآینده
I am hopeful about the future. درباره آینده امیدوارهستم
to look forward expectantly to the future با انتظار به آینده نگاه کردن
I wonder what lies in store for me in the future. من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
future perfect tense زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
debt due at a future time دین موجل
The future of the team is shrouded in uncertainty. آینده این تیم بلاتکلیف است.
Any reform of the insurance law must be left to the future. هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future. هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
shock صدمه ضربت
shock تصادم
shock خرمن کردن
shock سراسیمه کردن
shock ضربت سخت زدن تکان سخت خوردن
shock هول وهراس پیدا کردن
shock تکان سخت خوردن
shock توده کردن
shock خرمن
shock توده
shock تشنج سخت
shock ضربت سخت
shock تصادم تلاطم
shock لطمه
shock هراس ناگهانی
shock هول
shock صدمه
shock تکان
shock تکان دادن
shock ترساندن
shock ضربت زدن ضربت عمل غافلگیری
shock ضربه تکان
shock حمله عصبی
shock شوک
shock حمله غافلگیرانه
shock دچارهراس سخت شدن
shock ضربه
shock ضربت
culture shock ضربهی فرهنگی
shell shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
culture shock کوبهی فرهنگی
to sustain a shock تکان خوردن ونیفتادن
to sustain a shock ضربت خوردن وپایداری کردن
shock troops گروه تهاجمی
shock troops گروه حمله
shock troops یکان ضربت
shock troops واحد مخصوص حمله غافلگیرانه
shell-shock روان رنجوری جنگ
shell-shock اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock روان رنجوری جنگ
thermal shock تنش مکانیکی شدید ناشی ازافزایش ناگهانی دما
shock tactics انجام کاریباسرعتوباخشونت
shock absorber تکانگیر
shock absorber کمک فنر
shock absorber ضربه گیر
shock absorber ضربه پذیر
shock absorbers تکانگیر
shock absorbers کمک فنر
shock absorbers ضربه پذیر
shock absorbers ضربه گیر
shock proof ضد ضربه
shock point نقطه ایجاد زلزله
shock inducer دستگاه ضربه زن
shock wave موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock wave موج ضربت
shock wave موج ضربه
shock wave موج ضربهای
electroconvulsive shock ضربه برقی تشنج اور
shock therapy درمان با ضربه برقی
condensation shock چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
color shock ضربه رنگ
shock waves موج ضربتی انفجار گلوله معمولی یا بمب اتمی
shock waves موج ضربت
shock waves موج ضربه
shock waves موج ضربهای
electric shock شوک الکتریکی
electric shock ضربه برقی
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
shock head دارای موی فراوان
shock head انبوه گیسو
shock hazard خطر تماس
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
shock concrete بتن ضرب دیده
shock concrete بتن ضربهای
shock action عمل شوک
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل غافلگیری
shock excitation تحریک ضربهای
oblique shock wave موج ضربهای مایل
detached shock wave موج ضربهای منفصل
normal shock wave موج ضربهای عمود
insulin shock therapy درمان با ضربه انسولین
hydraulic shock absorber ضربه گیر روغنی
hydraulic shock absorber ضربه گیر هیدرولیکی کمک فنرروغنی
hydraulic shock absorber کمک فنر هیدرولیکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com