Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
give someone one's word
<idiom>
قول دادن یا بیمه کردن
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word.
حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word .
قولش قول است
Give me a call! or
[Give me a ring!]
به من زنگ بزنید
[بزن]
!
word
اطلاع
in one word
خلاصه اینکه مختصرا
in one word
خلاصه
in a word
خلاصه اینکه مختصرا
in a word
خلاصه
word for word
<adv.>
نکته به نکته
word for word
<adv.>
کلمه به کلمه
keep to one's word
سر قول خود بودن
last word
حرف اخر
to say a word
حرف زدن
to say a word
سخن گفتن
say a word
حرف زدن
say a word
سخن گفتن
not a word of it was right
یک کلمه انهم درست بود
at his word
بفرمان او
at his word
بحرف او
last word
بیان یا رفتار قاطع
last word
اتمام حجت
word for word
<adv.>
مو به مو
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
upon my word
به شرافتم قسم
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you .
کارت دارم
Could I have a word with you ?
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
to keep to one's word
سرقول خودایستادن
to keep to one's word
درپیمان خوداستواربودن
to word up
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
keep one's word
<idiom>
سرقول خود بودن
i came across a word
بکلمه ای برخوردم
the last word
سخن قطعی
in a word
<idiom>
به طور خلاصه
word for word
طابق النعل بالنعل
word for word
تحت اللفظی
word for word
کلمه به کلمه
say the word
<idiom>
علامت دادن
last word
<idiom>
نظر نهایی
to keep to one's word
درست پیمان بودن
word
پیغام خبر
word
روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word
لفظ
word
لغت
word
کلمه
the last word
سخن اخر
the last word
ک لام اخر
a word or two
چند تا کلمه
[برای گفتن]
word
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
the last word
حرف اخر
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word
گفتار
word
قول
word
عهد
word
فرمان
word
لغات رابکار بردن
word
عبارت
word
بالغات بیان کردن
word
حرف
word
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word
واژه سخن
word
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
take my word for it
قول مراسندبدانید
May I have a word with you?
ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
word
واژه
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
that is not the word for it
لغتش این نیست
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word
تعداد کلمات در فایل یا متن
word
مشابه 10721
to impawn one's word
قول دادن
Word of honor .
قول شرف
word choice
جمله بندی
half word
نیم کلمه
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
he is a man of his word
گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
his bare word
قول خشک وخالی او
to p an element to a word
جزئی از سر واژهای دراوردن
to pass one's word
قول دادن
to forfeit ones word
بدقولی کردن
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
A mans word is one .
<proverb>
یرف مرد یکى است .
the root of a word
ریشه واژه
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
get a word in edgewise
<idiom>
وارد شدن درمکالمه
to get in a word edgeways
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to get a word in edgewise
طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
In what sense are you using this word ?
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ?
معنی این لغت چیست ؟
word of mouth
<idiom>
از منبع موثق
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
to forfeit ones word
پیمان پکستن بدقول درامدن
mum's the word
<idiom>
دهان قرص
A word is enough to the wise .
<proverb>
براى عاقل یک یرف بس است .
Do not say a word until you know it is exactly rig.
<proverb>
تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
the root of a word
اصل کلمه
stimulus word
واژه محرک
say a good word for
تعریف کردن
reserved word
کلمه محفوظ
repetition of a word
باز گوئی یاتکرارسخن
relying on his word
باستناد سخن وی
word book
دیکشنری
word book
لغت نامه
word book
فرهنگ لغات
procedure word
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
word book
قاموس
say a good word for
دفاع کردن
that word is obsolescent
ان واژه کم کم دارد مهجور
status word
کلمه وضعیت نما
speak a word
چیزی بگویید حرفی بزنید
speak a word
سخنی بگویید
smear word
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
send word for him
پیغام برای او بفرستید
send word
خبر دادن
send word
پیغام دادن
score out that word
روی ان واژه خط بکشید
score out that word
ان واژه را خط بزنید
one word sentence
جمله تک واژهای
numeric word
کلمه عددی
word book
واژه نامه
introductory word
کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
instruction word
کلمه دستورالعمل
in word and deed
درگفتارو عمل
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
word book
کتاب لغت
word choice
بیان
that word is obsolescent
میشود
key word
مفتاح
nonce word
واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word
یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word
کلمه حافظه
machine word
کلمه ماشین
loan word
لغت اقتباسی
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
word choice
کلمه بندی
word picture
بیان یا شرح روشن
alphabetic word
کلمه الفبایی
abide by one's word
بر قول خود استوار بودن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
head word
کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
word of mouth
کلمات مصطلح
word processing
پردازش کلمه
word-blindness
واژه کوری
word blindness
واژه کوری
code word
کلمات رمزی
as good as one's word
خوش قول
by word of mounth
زبانی
double word
کلمه مضاعف
word process
ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
data word
کلمه داده
cross word
جدول لغز
cross word
جدول معمائی
control word
کلمه کنترل
computer word
کلمه کامپیوتری
by word of mouth
شفاهی
by word of mouth
زبانی
by word of mounth
شفاها
code word
کلمه رمز
word-play
جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word play
جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
buzz word
لغت بابروز
four-letter word
واژهیچهار حرفی
four-letter word
واژهی قبیح
swear-word
فحش
swear-word
ناسزا
swear-word
کفر
word correction
اصلاحکلمه
word class
ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind
کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
written word
کلماتنوشتاری
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
word of mouth
صدای کلمه شفاهی
word-perfect
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
word salad
اشفته گویی
word salad
سالاد کلمات
word square
acrostic
word square
جدول کلمات متقاطع
word star
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word time
زمان کلمه
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap
حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word processors
کلمه پرداز
word processor
کلمه پرداز
word wrap
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
buzz word
رمز واژه
He didnt say a word.
یک کلام هم حرف نزد
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
to pawn one's word
قول دادن
word and deed
گفتاروکردار قول وفعل
word book
کتاب لغت
to pause upon a word
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
word count
واژه شماری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com