Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
goal keeper line	خط دروازه بان
Other Matches
goal keeper	دروازه بان
changing the goal keeper	تعویض دروازه بان
goal area line	خط دروازه
goal line referee	داورخطگل
touch in goal line	ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
keeper	محافظ
keeper	تورزیر اب حلقه چرمی وصل به تسمه تفنگ
keeper	ریسمان کوچک وصل به بالای کمان ماهی بزرگ و مجاز برای سید
keeper	دروازه بان
keeper	بازرس
keeper	حافظ
keeper	نگهبان
keeper	نگهدار
book keeper	دفتردار
bath keeper	حمامی
time keeper	متصدی اوقات
gate keeper	دروازه بان
bath keeper	گرمابه دار
keeper ring	حلقهنگهدارنده
file keeper	بایگان
meat keeper	جاگوشتی
cow keeper	گاودار
keeper of magnet	حفاظ اهنربا
keeper of a seal	مهر دار
shop keeper	دکان دار
shop keeper	صاحب دکان
door keeper	دربان
bee-keeper	متصدی نگهداری از زنبور عسل
time keeper	وقت نگه دار
game keeper	قرق چی
bee-keeper	زنبور پرور
magnet keeper	حفاظ اهنربا
time keeper	متصدی اوقات کار
wicket-keeper	دروازهبان
time keeper	وقت نگهدار
range keeper	محاسب مسافت توپ
time keeper	متصدی ثبت اوقات کار
score keeper	منشی
game keeper	قرق چی میدان
bee-keeper	زنبوردار
wicket-keeper	عقبدار
range keeper	محاسب توپ
penalty time keeper	حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
aviation sotre keeper	انبار دار قسمت هواپیمایی
keeper [protector] [presever]	نگاهدار [محافظ ]
goal	1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal	گل زدن هدفی در پیش داشتن
goal	گل [ورزش]
keep goal	دروازه بانی
goal third	گلسوم
goal	گل
own goal	گل به دروازه خودی
goal	مقصد
goal	دروازه
goal	دروازه بان
goal	هدف
goal	هدف کلی
in goal	دروازه بان
goal average	گل شماری
goal box	جعبه هدف
goal crease	محوطه دروازه
goal-oriented <adj.>	هدف گرا
goal-oriented <adj.>	هدف دار
goal crease	نیمدایره جلودروازه لاکراس
goal directed	هدف گرا
goal games	بازیهای دروازه دار
goal gradient	شیب هدف
goal throw	پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
goal-oriented <adj.>	مقصد گرا
to attain ones goal	بارزوی خودنائل شدن
tend goal	حفظ دروازه
goal umpire	دروازه بان واترپولو
goal scorer	گلزن [ورزش]
goal tender	دروازه بان
tend goal	دروازه بانی
goal average	گل اواژ
to miss the goal	به گل نزدن [ورزش]
to attain ones goal	خودرسیدن
To score a goal .	گل زدن ( درفوتبال وغیره )
goal shooter	گلزن
goal difference	تفاضلگلدرفوتبال
goal mouth	دهانه دروازه
to make a goal	یک بازی بردن
goal oriented	مقصد گرا
goal oriented	هدف گرا
goal posts	پایههای دروازه
goal attack	گلزن
to make a goal	توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
goal area	منطقه دروازه
penalty goal	پنالتی گل شده
field goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
field goal	گل
field goal	گل از راه دور
touch in goal	محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
goal light	چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
goal kick	شوت بسوی دروازه
to miss the goal	گل نکردن [ورزش]
mallet goal	نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
drop a goal	ضربه زدن بر فراز دروازه
goal judge	داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
drop goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
dropped goal	رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
goal object	شیئی هدف
goal circle	محدودهگل
to attain ones goal	بمقصد
goal kick	ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal tending	خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
goal defence	دفاعگل
shot direct at goal	شوت مستقیم به دروازه
to rifle the ball into the goal	با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
goal predicates blackness	زغال از سیاهی خبر میدهد
high goal polo	چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
fractional antedating goal response	خرده پاسخ انتظار هدف
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line fault	تماس خطوط
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line spacing	فاصله سطور
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
to come in to line	در صف امدن
to come in to line	موافقت کردن
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
along line	در خط
old line	محافظه کار
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
in line	همراستا
line by line	سطر به سطر
all along the line	در همه جا
in line	شمشیر در وضع حمله
along line	در امتداد خطوط
all along the line	درامتدادهمه خط
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line	خارج از خط جبهه
o o line	خط دیدبانی سپاه
o o line	خط تقسیم دیدبانی
on the line	هواپیمای اماده پرواز
down line	بار کردن پایین خطی
down the line	ضربه از کنار زمین
on line help	کمک مستقیم
down the line <idiom>	درآینده
line up <idiom>	به صف کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line	خط زدن
line	نسب
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	جبهه جنگ
line	سیم
line	در سمت
line	حدود رویه
line	طرز
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	شعبه
line	محصول
line	لاین
line	رشته
line	صفی در خط
line	خط صف
line	لجام
line	دهنه
line	جاده
line	طناب سیم
line	رسن
line	ریسمان
line	رشته بند
line	ردیف
line	سطر
line	: خط کشیدن
line	خط انداختن در
line	طناب خط
line	خط
line	پوشاندن
line	استرکردن
line	ترازکردن
line	اراستن
line	بخط کردن
line	خط دار کردن
line	: خط
out of line <idiom>	ناصحیح
on line	در خط
line-up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	به خط شدن
line up	ردیف ایستادن تیم
line up	به ترتیب ایستادن
off line	منفصل
off line	قطع
off line	غیر متصل
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com