Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
goal line referee
داورخطگل
Other Matches
touch in goal line
ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
goal keeper line
خط دروازه بان
goal area line
خط دروازه
referee
داور بالای والیبال
referee
حکم
referee
معرف
referee
دور
referee
داور مسابقات شدن
referee
حاکم
referee
داور
referee
داور مسابقات
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
میانجی
referee
داوری کردن
referee's position
خاک شدن در کشتی
referee throw
پرتاب داور
court referee
داورزمینبازیسرپوشیده
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
referee's whistle
سوت داور
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
chief referee
سرداور
referee's dressing room
رختکن داوران
referee stops contest
استوپ داور
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
goal
گل
[ورزش]
goal
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal
گل
goal
هدف کلی
goal
گل زدن هدفی در پیش داشتن
goal
هدف
goal
دروازه بان
goal
مقصد
goal third
گلسوم
keep goal
دروازه بانی
own goal
گل به دروازه خودی
goal
دروازه
in goal
دروازه بان
goal kick
شوت بسوی دروازه
goal tender
دروازه بان
goal box
جعبه هدف
goal crease
محوطه دروازه
goal crease
نیمدایره جلودروازه لاکراس
goal games
بازیهای دروازه دار
goal gradient
شیب هدف
goal kick
ضربه ازاد مستقیم روی دروازه
goal light
چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
goal mouth
دهانه دروازه
goal object
شیئی هدف
goal keeper
دروازه بان
goal-oriented
<adj.>
هدف گرا
goal-oriented
<adj.>
مقصد گرا
goal-oriented
<adj.>
هدف دار
goal average
گل اواژ
goal average
گل شماری
goal scorer
گلزن
[ورزش]
goal oriented
مقصد گرا
to miss the goal
به گل نزدن
[ورزش]
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
drop a goal
ضربه زدن بر فراز دروازه
drop goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
dropped goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
goal attack
گلزن
goal circle
محدودهگل
goal defence
دفاعگل
goal directed
هدف گرا
touch in goal
محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
mallet goal
نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
to attain ones goal
بمقصد
to attain ones goal
خودرسیدن
to attain ones goal
بارزوی خودنائل شدن
tend goal
حفظ دروازه
tend goal
دروازه بانی
to make a goal
یک بازی بردن
goal area
منطقه دروازه
penalty goal
پنالتی گل شده
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
goal shooter
گلزن
goal umpire
دروازه بان واترپولو
goal throw
پرتاب ازاد دروازه بان واترپولو
goal tending
خطای اثر گذاردن روی توپ حلقه
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
field goal
رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
goal posts
پایههای دروازه
goal oriented
هدف گرا
goal difference
تفاضلگلدرفوتبال
field goal
گل
field goal
گل از راه دور
goal predicates blackness
زغال از سیاهی خبر میدهد
changing the goal keeper
تعویض دروازه بان
high goal polo
چوگان بین تیمهای دارنده 91امتیاز تعادلی یا بیشتر
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
fractional antedating goal response
خرده پاسخ انتظار هدف
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line spacing
فاصله سطور
along line
در امتداد خطوط
line
خط زدن
line
نسب
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
on the line
هواپیمای اماده پرواز
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line
جبهه جنگ
line
سیم
down the line
ضربه از کنار زمین
down line
بار کردن پایین خطی
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
line
طرز
in line
همراستا
along line
در خط
line
شعبه
line
محصول
line
لاین
line
رشته
line
لجام
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line
خارج از خط جبهه
in line
شمشیر در وضع حمله
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line
در سمت
line
صفی در خط
line
: خط کشیدن
line
دهنه
line
جاده
line
طناب سیم
line
رسن
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
the line
صف
line
ریسمان
line
رشته بند
line
ردیف
line
سطر
line
: خط
line
خط انداختن در
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line
خط دار کردن
line
خط صف
line
طناب خط
line by line
سطر به سطر
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
line
خط
line
پوشاندن
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
اراستن
off line
منفصل
line
بخط کردن
mean line
خط میان
on line
در خط
line of d.
مرز
line of d.
حد فاصل
line
حدود رویه
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
on line
درون خطی
on line
متصل
on line
مستقیم
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
off line
قطع
off line
غیر متصل
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
ردیف ایستادن تیم
down the line
<idiom>
درآینده
line out
با خط علامت گذاشتن
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line
درامتدادهمه خط
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com