Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
half mast high
نیمه افراشته
Other Matches
half mast
نیم افراشتگی پرچم
half-mast
نیمه افراشتگی
half mast
نیم افراشتگی
half mast
نیم افراشتن
half mast
نیم افراشته
half-mast
پرچم نیمه افراشته
half-mast
نیمه افراشتن
half mast
نیم افراشتن پرچم
mast high
پرچم افراشته
mast high
تمام افراشته
nt mast
دکلجانبیرویعرشه
mast
تیر
mast
دکل یکپارچه
mast
دیرک بادکل مجهز کردن
mast
دکل
mast
دکل قایق بادبانی
mast
افراشتن پرچم به دکل ناو
mast
دیرک
the mast has raked
مایل شدن
mission mast
دکل سوم کشتی
the mast has raked
کج شدن
the mast has raked
مایل کردن
the mast has raked
کج شدگی
request mast
از طریق سلسله مراتب
request mast
گزارش از طریق سلسله مراتب
pole mast
دیرک یک پارچه
pine mast
میوه کاج
tubular mast
دکل لولهای
pine mast
سیب صنوبر جوزکلاغ
mast head
نوک دکل کشتی
mast frame
قاب چهارگوش
goalpost mast
دکل دو پایه
crosstree mast
دکل صلیبی
aerial mast
دکل انتن
mast foot
پایه چوبی یا فلزی که دکل بر روی آن قرار دارد.
mast sleeve
روکشدکل
radar mast
دکلرادار
radio mast
بخشرادیو
tower mast
برجدکل
lattice mast
دکل مشبک
main mast
دکل اصلی
pole mast
دکل یک تیکه
lower mast
دکل پایین
fore-royal mast
دکلاصلیکشتی
made or built up mast
دگل چند تیکه
half and half
بالمناصفه
first half
نیمه نخست
half and half
نصفانصف
half and half
نوعی ابجو انگلیسی
half way
واقع در نیمه راه
half way
نیمه راه
half in half out
دو پشتک به عقب با نیم وارو
to go off half
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to go off half
بی گدارباب زدن
half a d.
نیم دو جین
right half
نیمهراست
half a d.
شش تا
outside half
هافبک کناری
half
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
one's better half
زن بطور کنایه
half
بطور ناقص
half
نصف
half
یکی از دو بخش معادل
half
نیمه نخست
one half of
نیمی از
one half of
یک نصف
half
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
i thank you be half of
از طرف ... تشکر می کنم
ones better half
زن
one is half of two
یکی نیمی است از دو
half
نیم
second half
نیمه دوم
half
نصفه
half
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half
سو
half
طرف
half
شریک ناقص
half
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half
نیمی
half
ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half
کارتن با طول نصفه
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half time
نصف وقت
half caste
دورگه
half caste
دارای پدر اروپایی ومادر هندوستانی
half duplex
یک طرفه
half timber
ساخته شده از الوار کوتاه
half timber
الوار کوتاه
half duplex
پروتکل کامل یکسو
half dome
نیم گنبد
half indexing
فهرستسازینیمه
half eagle
سکه زر پنج دلاری
half dime
سکه پنج سنتی
half deck
پل فرعی
half deck
نیمه پل
half dead
نیم جان
half crown
سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
half court
قسمت سرویس زمین تنیس
half court
زمین سرویس
half column
شبه ستون
half column
نیم ستون
half circle
چرخش نمیدایره ژیمناست
half century
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
half caste
ازنژاد مختلف
half tide
حالت وسط جزر ومد
half duplex
نیم دو رشتهای
half cap
سلام با اندک تکانی درکلاه
half cap
نیم سلام
half baked
خل
half baked
ناپخته ناقص
half baked
نیم پخته
half back
میان
half back
میان بازی کن
half astern
نصف قدرت به عقب
half area
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
half angle
نیمساز
half adder
نیمه جمع کننده
half adder
نیم افزایشگر
half a rial
نیم ریال
half baked
بی تجربه
half baked
خام
half binding
جلدنیم چرم
half bred
دورگه
half brother
برادر ناتنی
half brother
نابرادری
half breed
ادم دورگه
half breed
از نژاد مختلف
half loaded
سلاح نیمه خرج گذاری شده
half bound
درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
half boot
نیم چکمه
half blooded
دورگه
half blood
نابرادری یا ناخواهری دورگه
half bred
بی تربیت
half evergreen
دارای برگهای نیمه سبز درفصل زمستان
half seas over
پاتیل
half pace
شاه نشین
half of my time
نیمی ازوقت من
half nephew
پسرناخواهری
half nephew
پسرنابرادری
half time
نیم وقت
half time
نیمه بازی
half moon
هرچیزهلالی شکل
half moon
هلالی
half moon
تربیع اول وثانی زن قحبه
half moon
نصفه ماه
half slip
ژوپن
half slip
زیر پیراهنی
half sole
نیم تخت
half made
نیم دیوانه
half made
اندکی دیوانه
half mad
خل
half pace
تخت گاه
half pace
سکو
half pay
حقوق ناتمام
half seas over
مست خراب
half section
نیم برش
half section
نیم مقطع
half shadow
نیم سایه
half sidestep
روش صعود با اسکی گام به گام
half round
گج بری نیم گرد
half round
نیم دایره
half round
نیم گرد
half relief
نیم برجسته
half reaction
نیم واکنش
half sister
خواهر ناتنی
half pint
کوچولو
half pint
کوچک
half pint
کوتاه تر از مقدارمتوسط
half pay
حق مستمری
half pay
حق انتظار خدمت
half mad
اندکی دیوانه
half long
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
half heartedness
بی میلی سردی
half heartedness
عدم خلوص
half hearted
از روی بی علاقگی
half hearted
از روی دودلی
half hearted
مردد
half hard
نیم سخت
half fare
نصف قیمت
half fare
نیم بهاء
half penny
سکه نیم پنی
half step
نیم قدم
half step
نیم گام
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half faced
نیمه کاره
half faced
دارای صورت لاغر
half faced
نیمرخ
half face
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
half hitch
گره نیم خفت
half hitch
نیم گره
half hitch
نیم خفت
half sole
نیم تخت انداختن
half loaded
سلاح نیمه پر
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
half length
نصف درازا
half length
تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه
half timer
شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half left
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
half sole
نیم تخت زدن
half sovereign
سکه زر ده شیلینکی انگلیس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com