Dictiornary-Farsi | hanging-buttress | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 68 (4 milliseconds)

English	Persian
hanging-buttress	[پشت بند نگهدارنده] [معماری]


Other Matches

buttress	جرز
buttress	شکاف
buttress	مجردی
buttress	پشت بند
buttress	دیوار پشت بند
buttress	شمع پشت بند
buttress	شمع پشتیبان دیوار
buttress	حائل نگهدار
buttress	پایه
buttress	شمع زدن محکم بستن
buttress	دارای شمع یاحائل
buttress dam	سد پایهای
buttress dam	سد پشت بندار
buttress spacing	دوری محورهای پشت بندها
buttress centres	فاصله محوری پشت بندها
flying buttress	شمع پشت بند
arch-buttress	پشت بند شمشیری
angel-buttress	پشت بند
diagonal buttress	پایهادیب
hollow buttress	پشت بند تو خالی
hollow buttress	پشت بندصندوقهای
length of buttress	درازای پشتبند
flying buttress	طاق مایلی که بدیوارساختمانی تکیه کرده وانرانگه میدار د
buttress brace	قید بادبندی
truss buttress dam	سد با پشتبند خرپایی
base thickness of buttress	عرض پنجه پشت بند
hanging	عمل اویختن
hanging	اعدام
hanging	بدار زدن چیز اویخته شده
hanging	محزون مستحق اعدام
hanging	اویز
hanging	معلق
hanging	اویزان درحال تعلیق
hanging	[فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
hanging	معلق شدن
hanging	به دارکشیدن
hanging	دار زدن
round head buttress dam	سد پشتبنددار سر گرد
fixed slab buttress dam	سد با پشتبند ثابت
cross section of a buttress dam	قسمتحایلموربسر
hanging cupboard	قفسهیآویزانکننده
hanging glacier	تودهیخغلتانآویزانشده
hanging pendant	چراغآویزان
hanging sleeve	آستینآویزان
hanging stile	شیارپنجره
hanging step	پله معلق
hanging-post	[تیرک عمودی که در یا دروازه به آن آویزان می شود.]
To leave something hanging.	چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
wall hanging	تزئینات دیواری
hanging valley	فراز دره
hanging gale	پس افت
hanging indent	تورفتگی معلق
hanging ladder	چوب بست دستی
hanging committee	انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
hanging arrow	تیر اویزان شده به هدف
hanging ladder	چوب بست متحرک
hanging ladder	گاه بست
hanging pawns	پیادههای اویزان شطرنج
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
hanging rod	میله رخت اویز
hanging scaffold	چوب بست اویزان
hanging scaffold	گاهبست
hanging test	ازمایش کشش
hanging gale	اجاره پس افتاده
leave hanging (in the air) <idiom>	بدون تصمیم قبلی
Our life is hanging by a thread .	زندگی مابه تار مویی بند است
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]	آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.