English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
he strike him blind چنان زد که کورش کرد
Search result with all words
strike blind با ضربه کور کردن
Other Matches
The blind can not lead the blind. <proverb> کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
blind leading the blind <idiom>
strike below بردن کالا به انبار
to strike in پامیان گذاردن
to strike in به اندرون زدن
to strike at any one ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to strike an a بصورت ویژهای درامدن
to strike into اغازنهادن
to strike into شروع کردن
to strike up خواندن یازدن اغازکردن
second strike اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
strike out <idiom> رفتاری ازبین اشتباهات خود پذیرفتن
to strike زدن [ضربه زدن] [آلت موسیقی]
to strike an a وضعی بخودگرفتن
to go on strike اعتصاب کردن
strike off بی زحمت ایجاد شدن
strike off بی زحمت درست کردن
strike out از بازی خارج شدن
strike out واردعمل شدن
strike out باطل کردن
strike out تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
strike up نواخته شدن
go on strike اعتصاب کردن
strike up نواختن
first strike اولین ضربت در اولین حمله
first strike اولین ضربه
they are on strike اعتصاب کرده اند
to strike in دخالت کردن
strike زدن
strike تصادم
strike تک هوایی
strike اعتصاب
strike برخورد
strike اعتصاب ضربه
strike اعتصاب کردن
strike سکه ضرب کردن
strike بخاطرخطورکردن
strike ضربت زدن خوردن به
strike اصابت اعتصاب کردن
strike ضربه زدن
strike تک ناگهانی
strike حمله کردن
strike ضربت زدن یورش
strike ضربت
strike حمله ضربه زدن به دشمن
strike توپ زن بودن
strike تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strike چادر را از جا کندن
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
to go it blind بی پرواکاری راکردن
blind طاقنما
to go it blind بی گداربه اب زدن
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind سنگر
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
to be blind to ندیدن
to be blind to نفهمیدن
blind بی بصیرت
blind چشمک زدن علامت دادن
blind چراغ اعلام خطر
blind چراغ چشمک زن
blind در پوش
blind پرده
blind هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind مخفی گاه
blind پناه
blind غیر خوانایی
blind :چشم بند
blind اغفال کردن
blind درز یاراه
blind خیره کردن
blind :کورکردن
blind بدون دید مستقیم پرسنل
blind کمینگاه
blind نابینا
blind : کور
blind گرفتن
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind کور کردن
blind تاریک ناپیدا
strike joint شکستگی طولی
strike force نیروی کمین یا ضربت
ten strike امر موفقیت امیز
strike an attitude حالتی بخود گرفتن
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
strike force نیروی ضربتی
strike a balance موازنه بدست اوردن
strike root ریشه زدن
strike zone سیرمجاز گوی چوگان زن
strike root ریشه کردن گرفتن
strike-breakers اعتصاب شکن
stay in strike اعتصاب
strike with a hammer پتک زدن
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
strike oil به نفت رسیدن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
strike with terror وحشت زده
strike zone منطقه خط سیر
ten strike ضربت بازی بولینگ ده میلهای
to strike a light کبریت زدن
to strike camp اردورابهم زدن
strike-breaking شکستناعتصاب
rent strike پرهیزازپرداختکرایهبهنشانهاعتصاب
lightning strike اعتصاباعتراضآمیز
strike plate صفحهتوپی
strike-breaker اعتصاب شکن
to strike work دست از کار کشیدن
to strike with awe هیبت زده کردن
to strike tens اردو رابهم زدن
To cross out . To strike off. خط زدن
To strike a match. کبریت زدن
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
to go on a hunger strike اعتصاب غذا کردن
hunger strike اعتصاب غذا
wildcat strike <idiom> اعتصاب کارگران
strike it rich <idiom> یک شبه ره صد ساله رفتن
to strike root برقرارشدن
to strike root ریشه کردن پابرجاشدن
to strike dumb مات ومبهوت کردن
to strike dumb گنگ کردن
to strike a spark out of جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to strike a snag بمانعی برخوردن
to strike a blow for به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to strike a blow for سنگ
to strike a bargain درمعامله موافقت پیداکردن
to strike a balance موازنه دراوردن
to strike fire اتش دراوردن
to strike hands دست پیمان بهم دادن
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to strike root ریشه زدن
to strike one in the mouth توی دهن کسی زدن
to strike oil کامیاب شدن موفق شدن
to strike oil بنفت رسیدن
to strike off the rolls از صورت حذف کردن
to strike work اعتصاب کردن
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
light strike اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
strike a bargain معامله کردن
strike pay حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
air strike حمله هوایی
fly strike هجوم مگس
air strike تک هوایی
strike with terror ترسیده
general strike اعتصاب عمومی
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
nuclear strike تک اتمی
nuclear strike تک هستهای
post strike بعد از تک هوایی
data strike چاهک داده ها
post strike بعد از اجرای تک
out law strike اعتصاب غیر قانونی
blind circuit مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
ventilation blind پیش پنجره
double blind دوسوکور
blind cloth پردهکرکره
Roman blind درپرشرومانی
blind circuit مدار یک طرفه
blind coal زغال سنگ بی شعله
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind keyboard صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind hole سوراخ مسدود
blind hole سوراخ کور
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind fold با چشم بسته
blind fold کورکردن
blind fold چشم بستن
blind flange فلانژ کلاهک
blind flange فلانژ سرپوشیده
blind dialling توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind diagnosis تشخیص بی نام
blind bridle لگام چشمبنددار
blind drunk مستمخمور
colour blind کوررنگ
blind spot نقطه ضعف
blind spot نقطه کور
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind alleys کوچه بن بست
blind storey تریبون کلیسا
blind alleys شاخه بن بست
blind alley کوچه بن بست
blind spots نقطه کور
blind arcade طاقنما
blind analysis تحلیل بی نام
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
blind a lley کوچه بن بست
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
Venetian blind پنجره کرکره
blind spots نقطه ضعف
blind alley شاخه بن بست
snow blind برف کور
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
gravel blind تقریبا کور
he is blind to kindness مهربانی نمیفهمد چیست
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
day blind روزکور
sun blind پرده پنجره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com